مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


شنبه، ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۶

بعد از این همه سال که ایستاده ادرار کردن کار حیوانات بود، دیروز تو یه جای بین راهی نزدیک قم یه سری urinal واقعی دیدم. البته مردم ظاهرا خیلی راحت نبودن باهاش، ولی به هرحال یکی از اختراعات مفید آدمیزاده.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۸ نوشت.

یعنی واقعا انتظار داشتین سریال مزخرف، جور دیگه ای غیر از مزخرف تموم بشه؟
پ.ن. خوشم میاد که یه مشت ابله، سه ماه یه ملت رو سرکار گذاشتن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۷ نوشت.

دو سه روزی اصفهان بودم. بین پایتخت های قدیم، پایتخت زندیه و صفویه رو از همه بیشتر دوست دارم البته دلیل شخصی دارم که شیراز رو بیشتر از همه دوست داشته باشم! عوضش از محدوده پایتختی جد بزرگوارمون هم که اصلا خوشم نمیاد. بین همه شهرها جرجیس رو انتخاب کرده! خلاصه رفتیم اصفهان. دفعه اولی بود که خودم توی شهر پشت فرمون بودم که روز اول اصلا تجربه جالبی نبود، چون دینامبک شهر کلا با دینامیک تهران فرق داشت و تکلیف آدم معلوم نبود. تو جاده هم فقط به خاطر 15 کیلومتر سرعت اضافه جریمه شدم که خودش تجربه جدیدی بود! کلی عکس گرفتم که دوست دارم یواش یواش تو فتوبلاگ پست کنم. یه پیتزایی ارمنی عالی هم پیدا کردم که اگه بعدا قسمت شد دوباره یه سر بهش بزنم. عالی قاپو نه توالت داشت نه حموم نه آشپزخونه. شاه مملکت که وضعش این بوده، ببین بقیه چقدر بدبخت بودن. البته به جای همه ملزومات، دم ورودیش یه سیستم آکوستیک فوق العاده داره که من هنوز فکر می کنم سرکاریه. منارجنبون همچنان مشغول جنبیدن بود و بقیه آثار تاریخی هم تا جایی که من فرصت کردم سر بزنم، سر جاشون بودن. جای هیچ گونه نگرانی نیست. ولی این باغ پرندگان خیلی جای بیخود مزخرفی بود. چهارتا مرغ و خروس انداختن تو قفس و این همه تبلیغ می کنن. توبان قم هم دیشب تصادف خرکی شده بود و اقلا پنجاه شصت تا ماشین داغون شده بودن که ترافیکش نصیب ما شد. فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد که بگم. بعدا اگه یادم اومد می گم.
اینم عکس آیدین کبیر کنار چهلستون در حال بررسی آثار تاریخی.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۴ نوشت.

من می گم امشب یهو بهروز با اون دوای ایدز که دانشمندای ایرانی کشف کردن خوب می شه و دوباره با نسرین عروسی می کنه. بعد هم مهندس گاگولیان پور میاد وسط و درباره حق مسلم یه نطق حسابی تحویل خلق می ده. بعد مردم می ریزن دم خونه کارگردان و نویسنده و حلق آویزشون می کنن!
به نظرم این سناریو از همه بهتره!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۶

آهنگ رو عوض کردم. اینو برای اونایی انتخاب کردم که از قبلی شاکی بودن. آهنگیه که می گن Joan Baez برای Bob Dylan خونده.
Diamonds and Rust

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۱۱ نوشت.

گردنم درد می کنه. زندگی پای کامپیوتر آدم رو می کشه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۱ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۶

شرق توقیف شد. خیالم راحت شد. آرشیوش هر روز داشت بزرگتر می شد. نمی دونستم کجا بذارمش. تازه کلی هم صرفه جویی می کنم از این به بعد!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۷ سپتامبر ۲۰۰۶

برنامه رو ده بار نوشتم و چک کردم ولی نتیجه اش با اون چیزی که بالانیس می گه فرق داره. اگه قراره یه نفرمون اشتباه کرده باشه، ترجیح می دم اون یه نفر بالانیس باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۶ سپتامبر ۲۰۰۶

بیشتر از سه سال پیش، بعد از دو سه ساعت صحبت با یکی از همکلاسی ها، به این نتیجه رسیدم که آقایی که بخواد کنار ایشون زندگی کنه، می تونه راحت خوشبخت بشه. اطلاعات امروزم نشون می ده که اشتباه نکردم. باریکلا به ذکاوت من، خوش به حال آقاهه!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۴ نوشت.

شماها که می دونستین چرا هیچی به من نگفتین؟

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۳ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۵ سپتامبر ۲۰۰۶

دو سه شبه خواب همکلاسی های راهنمایی رو می بینم، تو خود مدرسه. دیشب با هم قرار گذاشتیم یواشکی چوب بخریم، ببریم مدرسه چوگان بازی کنیم!

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۸ نوشت.

می گن نویسنده نرگس یه دفعه اشتباها به جای م مودب پور و فهیمه رحیمی، اشتباها فاوست خونده. البته هیچی ازش نفهمیده ولی از ایده فروختن روح به شیطان خوشش اومده. واسه همین یه دیالوگ برای مجید گذاشته که بگه من روحم رو به شوکت فروختم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲ سپتامبر ۲۰۰۶

من یه بار دیگه اون پستت رو خوندم، ولی هنوز اون چیزی که تو می گی رو برداشت نمی کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۷ نوشت.

کیبرد بیچاره. می تونست تو مسابقات جهانی کثیف ترین کیبرد اول بشه. از گرد و خاک و مو گرفته تا خون و سس کچاپ توش پیدا می شد. دیروز لیوان چایی چپه شد توش. اول ذوق کردم که یه عنصری که تاحالا نداشت بهش اضافه شده، ولی بعد معلوم شد که نصف کلیدها از کار افتادن. برای درست کردنش مجبور شدم بازش کنم و نتیجتا کلی تمیز شد. حیف. الآن برقش چشم رو می زنه!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۴ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱ سپتامبر ۲۰۰۶

به سلامتی مهندس گاگولیان پور وارد مباحث حق مسلم هم شد!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۸ نوشت.

اونقدر نزدیک که نتونی بفهمی اون ضربان مال کیه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۷ نوشت.

از دفعه بعد وقتی می رم تئاتر، با خودم تبر می برم که اگه یه درخت عرعر اومد جلوم نشست، بتونم نصفش کنم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۴ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۳۱ اوت ۲۰۰۶

یکی از دوستان(؟) هم بدون خبر و خداحافظی سرش رو انداخته پایین و رفته کانادا. نمی دونم چرا نسبت به آدمایی که براشون ارزش قائلم ولی اونا برای من ارزشی قائل نیستن، احساس خوبی ندارم. همچنین نسبت به آدمایی که فقط وقتی یادت می افتن که می خوان به یه سری دیگه ثابت کنن که تعداد دوستاشون از انگشتای دست بیشتره.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۷ نوشت.

نسرین هشت ماهه حامله وسط بیایون یه بچه یه ساله زائیده که النگو هم دستشه!
فقط با عقل کارگردان بیشعورش جور در میاد. مردک همه مردم رو مثل خودش فرض کرده. بری زیر گل ایشالا.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۷:۳۶ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۹ اوت ۲۰۰۶

پیمانکار فتوکپی دانشگاه رو عوض کردن. پیمانکار جدید هم یه سری پرسنل جدید از تو جوب پیدا کرده که تا حالا یه بار هم از این کارا نکرده بودن تو عمرشون. فعلا تو هفته اول معلوم شده که از پس کپی دورو، سوراخ کردن کاغذ و پرینت گرفتن بر نمیان. خدا بقیه اش رو به خیر کنه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۶ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2025 - 2002