اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۷:۰۱ نوشت.
دیروز تو کوه ظرف دو ساعت اونقدر خلاف دیدیم که تو شهر حتی ظرف دو ماه هم نمی دیدیم. از ارائه توضیح معذورم.
پ.ن. قابل توجه علی کیت!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۲ نوشت.
مرده شور اون انگلیسی نوشتنت رو ببرن!
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۵۰ نوشت.
پریشب حدود ساعت هشت شب، تو همت زیر پل شریعتی از ماشین مدیرعامل پیاده شدم. یه کیف دستم بود که توش فقط کاغذ پیدا می شد و جمعا زیر دوهزار تومن پول همراهم بود. ترافیک اتوبان هم نسبتا سنگین بود و کلی ماشین اونجا بود. با همه این حرفا همش نگران بودم که مبادا به هوای دزدی بریزن سرم. بعد یادم افتاد که پنج سال پیش (مرداد 80) که از تبریز برگشته بودیم، ساعت سه و نیم نصف شب با دوتا ساک و دوربین و پول نقد و بند و بساط، زیر پل فجر از اتوبوس پیاده شدم و وقتی تو خیابون پرنده پر نمی زد از کنار پارک ترسناک طالقانی تا خونه پیاده رفتم. خلاصه این که ریسک پذیریم حسابی کم شده. تو این پنج سال خیلی محکم تر از قدیم به زندگی چسبیدم و نمی دونم این خوبه یا بد.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۷ نوشت.
یه مشت عکس پیدا کردیم که اصولا به درد موزه می خورن. فکرشو بکنین یه عکسی باشه که پشتش نوشته: “کالیفرنیا 1939” و تازه تو اون مجموعه، از عکس های جدید حساب بشه. اینم یه عکس از یکی از اقوام عهد دقیانوسمون که کله اش رو بریدن و گذاشتن تو سینی. دورش هم شعر نوشته که “این عاقبت وطن پرستی ست” و این حرفا. فقط مشکل این بود که هیچ کس از بزرگترای فامیل نمی تونست دقیقا بگه یارو چیکاره بوده. فقط می دونستن که از عمه خانوم شنیدن که رضاخان سر طرف رو بریده.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۲ نوشت.
ظاهرا از فاز بیکاری و بی عاری دارم می رم تو فاز باکاری و بی عاری. فقط موندم منی که یه زمانی هرروز کله سحر با دکتر ابریشمیان کرکره دانشگاه رو بالا می کشیدم، چرا الآن نمی تونم چهار روز در هفته ساعت هفت و نیم بیدار بشم!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۷ نوشت.
اینا خیلی احمقن به خدا. period رو فیلتر کردن، ولی menstruation رو نه!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۵ نوشت.
اینو خیلی دوست دارم
I have an ancient Indian crucifix around my neck
My chest is hard and brown
Lying on stained, wretched sheets with a bleeding virgin
We could plan a murder
Or start a religion.
اینم همین طور
Did you have a good world when you died?
Enough to base a movie on?
کلا An American Prayer رو از دست ندین.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۷:۳۲ نوشت.
ظاهرا بیخود دعا کردم که عید بیفته سه شنبه. هرچی فکر کردم دیدم حوصله ندارم این همه مساله مهندسی دایره حل کنم. به جاش یه برنامه بیست خطی نوشتم که هرچی تو مساله ها می خوان حساب می کنه و نمودارهای مربوطه رو هم می کشه. استاد هم فکر می کنه که نشستم همه اینا رو دونه دونه وارد ماشین حساب کردم و جواب گرفتم!
پ.ن. راست می گن که تنبلی باعث پیشرفت آدم می شه!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۰۵ نوشت.
مغازه هه نوشته بود: “انواع مایو دو تیکه و بی کینه موجود است”. هرچی فکر می کنم نمی فهمم این مایوی کینه ای دیگه چه جور حکایتی می تونه باشه!
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۳۵ نوشت.
والا من یه تعطیلی دو ساعته هم برام کافی بود. چهار روز تعطیلی یه ذره زیاده به نظرم. مخصوصا که دیگه هیچ بهانه ای ندارم.
ضمنا دوستانی که خودشون رو برای اداره جمعیت 120 میلیونی آماده می کنن، توجه داشته باشن که اون موقع دیگه نمی شه از این تعطیلات عظمی راه انداخت. چون 120 میلیون نفر حتما غذا لازم دارن.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۳۴ نوشت.
خدا رو شکر که این هلال بالاخره دیده شد. کلی تکلیف داشتم که باید فردا تحویل می دادم، ولی یه هفته است که به امید عید نشستم و حال ندارم مساله حل کنم!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۳ نوشت.
من اصولا آدم دندون درد ندیده ای نیستم. آدم کم طاقتی هم نیستم. ولی این بلایی که هفته پیش سرم اومده بود، واقعا پدرم رو دراورد. کل دندونای طرف چپ دهنم درد می کرد و بیشتر وقتا دردش به گوش چپ و پشت سرم هم می رسید. حتی وقتی دراز می کشیدم، پای چپم پرش داشت! آخرش معلوم شد بابای دندونای طرف چپ، عصبش تحت فشار بوده و این بلا سرم اومده. خدا رو شکر بالاخره آقای دکتر زد عصب نابکار رو ناکار کرد و من رو از این بیچارگی نجات داد.
البته یه قرص هم نوشته که باید هر چهار ساعت، دوتا دونه اش رو بخورم. اول پرسید می خوای آمپولشو بنویسم، که دید من دارم عین طفلا معصوم نگاهش می کنم و برداشت قرص نوشت. حالا فهمیدم چه غلطی کردم. دیشب تا صبح کارم شده بود قرص خوردن، آب خوردن، دستشویی رفتن! الآنم وقتی راه می رم همش احساس می کنم از تو معده ام صدای شلپ شولوپ آب میاد. می ترسم اگه یه ذره کج بشم همه آبا از حلقم بزنه بیرون!
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۱ نوشت.
دندونم درد می کنه. اعصابم خورده. به پروپای من نپیچین.
نمی دونم چرا مشکل یه دندون باید باعث بشه که ده تا دندون دیگه مدام تیر بکشن.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۰ نوشت.
“روزگار” به نظر روزنامه بدی نمیاد. حداقل فعلا اون جوری بوده که دلم بخواد فردا هم بخرمش. درسته که به پای شرق نمی رسه، ولی از اعتماد ملی خیلی بهتره.
پ.ن. دلم برای روزنامه خوندن تنگ شده بود. یه ماه بود هیچی نخونده بودم.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۹ نوشت.
وقتی استاد خودت بعد از ارائه سمینار ازت ایراد می گیره، جا داره بهش بگی: “مرتیکه بی خاصیت! هم بکش، دو روز زودتر اون گزارش لعنتی رو یه دور بخون، که بعدا مضحکه خاص و عام نشی!”
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۸ نوشت.
حضور محترم جناب آقای علی دایی
1- احتراما با توجه به این که شما اخیرا یک خرید موفق داشتین، می خواستم بدونم این روزا قیمت داور چنده؟
2- از شما نفرت انگیز تر هم پیدا می شه؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۳ نوشت.
جناب محترم چرک که در سمت چپ صورت من جا دارید، من فردا صبح اول وقت حداکثر بیست دقیقه باید حرف بزنم. توروخدا تا اون موقع بنده رو از حرف زدن ساقط نفرمایید.
والسلام علیکم و رحمه ا… و برکاته
آیدین کبیر
بیست و چهارم مهرماه هشتاد و پنج خورشیدی
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۰ نوشت.