تعریف:
انسان: موجودی که دارای دو ویژگی زیر است
1- هرگز از هیچ نظر و در هیچ جنبه ای از زندگی، به حالت ماندگار نمی رسد.
2- در هر لحظه تصور و ادعا می کند به حالت ماندگار رسیده.
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۸ نوشت.
تا حالا نشده بود یه صحنه از یه کتاب این قدر برام آشنا باشه و یادم نباشه تو خواب تجربه اش کردم یا تو بیداری. دژاووی کتابی ندیده بودیم. بچه تر که بودم خیلی دژاوو داشتم، الآن خیلی وقته که همچین تجربه ای نداشتم. حتی یادم نیست آخرین دفعه کی بود.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۷ نوشت.
مغازه های کتاب دست دوم فروشی رو دوست دارم. حس این که اون همه کتاب اون جا هست که بعضیاش سالهاست که چاپ نشده و تو هیچ مغازه دیگه ای پیدا نمی شه، بدجوری آدم رو قلقلک می ده. ولی بعد یهو چشمم می افته به اون تابلوی “کتابخانه شخصی شما را خریداریم” و احساس می کنم با یه لاشخور طرفم. نه کمتر، نه بیشتر.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۵ نوشت.
دارم “نیروی اهریمنی اش” می خونم (His Dark Materials). ایده اش رو دوست دارم. شاید چون خودم یه زمانی شورشی بودم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۹ نوشت.
تقریبا مطمئنم که اگه این قرارداد لغو نشه، تا شب عید نفری یه تیک عصبی درست حسابی پیدا می کنیم. من که همین الآن هر شب یه خواب مربوط به SMR می بینم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۸ نوشت.
همینه دیگه! این علی کیت جای این که دل به کار بده، می ره تو اداره انگشتشو می کنه تو دماغ بغل دستیش. اون وقت من بدبخت باید آخرین قطره پول نقد جیبمو بدم بابت کارت پارک و تو خیابونا دربه در دنبال یه خودپرداز بگردم که درست کار کنه. با این “شتاب” درست کردنتون!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۶ نوشت.
بدجوری هوس کوکتل پنیر مکس پالیزی رو کردم.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۶ نوشت.
دیدین گفتم SMR می افته گردنم؟ حالا اون کم بود، site folder هم گذاشتن روش. اون وقت این “باریش گونتورکون” ابله باید بشینه طبقه نهم و طراحی پرت و پلا بکنه و پول مفت بگیره.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۳ نوشت.
من می دونم آخر این پیشرفت شغلی دهن مبارکم رو سرویس می کنه. همین فردا که من شرکت نیستم، جلسه تقسیم وظایف گذاشتن و متاسفانه تقریبا واضحه که من بیچاره آخرش باید مسئولیت SMRها رو گردن بگیرم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۷ نوشت.
پووووووف
آدمایی که من صفت نازنین و دوست داشتنی رو درباره اشون به کار می برم اونقدر محدودن که شاید به تعداد انگشتای دست نرسن. دکتر شفیعیها یکی از اونا بود. روحش شاد.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۶ نوشت.
و اما عنتر بلورین مزخرف ترین برنامه کودک دهه شصت تعلق می گیرد به…
اون برنامه هه که اسمش یادم نیست. یه سری بچه محل بودن تو یه محله ظاهرا فقیر نشین. تو یه خرابه ای جمع می شدن و هر دفعه یه سریشون یه موضوعی رو برای دوستاشون نمایش می دادن. اونقدر از این برنامه بدم میومد که الآن تقریبا هیچ خاطره دیگه ای ازش ندارم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۱ نوشت.
یکی از مشکلات دنیا همینه که فقط باریتعالی از عهده کن فیکون برمیاد و مثلا نمی شه من برم جلوی آینه و به شکمم بگم آب شو، اونم آب بشه.
در این زمینه بخوانید: غزیه کن فیکون- وغ وغ ساهاب- صادق هدایت
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۹ نوشت.
تا حالا شده بود که برم سر کلاس و ببینم کسی نیست و استاد هم نباشه و کلاس تعطیل بشه، ولی انصافا نشده بود برم سر کار و ببینم هیچ کس تو دفتر نیست و رئیس هم نباشه و بعد معلوم بشه اون روز پروژه باید اجبارا بخوابه چون رئیس با طرف قراردادش لج کرده. حالا تا عصر هم به قول خودشون داشتن negotiate می کردن. حالا از فردا یا همه چی به روال عادی برمی گرده، یا کلا قرارداد لغو می شه و ما و رئیس می ریم کنار خیابون چادر می زنیم. از دوحال که خارج نیست!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۶ نوشت.
این همه خودمو کشتم و مقاله خوندم و برنامه نوشتم که ایده های یه بابایی که قبلا کلی تو این زمینه کار کرده و مقاله داره رو پیاده کنم. آخرش می بینم نتایج روش ایشون حداقل 10dB از نتایج اولیه خودم بدتره.
مقاله در می کنیم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۲ نوشت.
رئیسا آدمای باهوشی هستن. مثلا وقتی یه کار مزخرف کسل کننده صرفا اداری می اندازن گردنت اونقدر روی اهمیت کار تاکید می کنن که یهو به خودت میای و می بینی کلی با جدیت و حواس جمع مشغول شدی!
این ساختمون پارس ایراتل هم جای جالبیه، فقط تو طبقه خودمون ظرف دو روز سه تا خواجه نصیری دیدم. بگی نگی آمار ترسناکیه. معمارش هم قد بز نمی فهمیده که برای ایرانیا نباید تو جای عمومی از توالت فرنگی استفاده کرد چون واقعا چندش آور می شه.
پ.ن. عوض رئیسا، matlab خیلی احمقه. گفته باشم!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۱۰ نوشت.
تلویزیون یه برنامه ظاهرا تاریخی گذاشته بود، از اینا که یه گوینده روی فیلمای قدیمی حرف می زنه و موضوع برنامه هم طبیعتا انقلاب بود. دو تا نکته افتضاح داشت. یکی این که نویسنده متن اصرار داشت که اسم بابای اردشیر زاهدی، ابولفضل بوده. دوم این که نمی دونم تو بک گراند تیتراژ آخر برنامه، عکس معبد ابوسمبل چی کار می کرد!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۹ نوشت.
نمی فهمم چرا الگوریتم ژنتیک به یه جایی می رسه که ژن ها خیلی به هم شبیه می شن و بهترین fitness خیلی نزدیک متوسط می شه، ولی تو هیچ موجود زنده ای به همچین نقطه ای نزدیک نمی شیم. مخصوصا در مورد آدما که همه از دو تا دونه آدم تولید شدن. ثابت موندن تعداد جمعیت تنها فرقیه که من می بینم. یعنی اینقدر موثره؟
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۵۰ نوشت.
چند شب پیش خواب دیدم که دور تا دور سالن خونه ام قفسه چیدم و همه قفسه ها پر از کتاب بود. تو خواب خیلی ذوق زده بودم و یه جورایی احساس غرور داشتم. ولی از وقتی بیدار شدم همه اش یاد قضیه کلکسیونرها توی فرانی و زوئی می افتم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۴ نوشت.