مسابقه: اون موقعی که یه هارد 120 مگابایتی داشتم و هزار تا برنامه و بازی به درد بخور و دو تا سیستم عامل توش جا شده بود و یه مقدار از هارد خالی هم مونده بود، اگه یکی بهم می گفت یه روزی می رسه که می بینم 45 گیگابایت MP3 فقط روی هاردم دارم، چی بهش می گفتم؟
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۶:۳۱ نوشت.
وهاب ادنایی! یاد اون روزی می افتم که تو سلف تربیت مدرس نشسته بودیم و دکتر بودجه اولش رو داده بود مجلس و تو شدیدا اعتقاد داشتی که باعث کاهش تورم می شه و به ما می گفتی هیچی از اقتصاد سر در نمیاریم و یه جوری نگاهمون می کردی انگار خریم. یادت باشه یه روز بیای پیشم اعتراف کنی که هیچی از اقتصاد سرت نمی شه و نظر سیاسی خودت رو به اسم نظریه اقتصادی به ملت می چپونی.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۷:۰۹ نوشت.
به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید
احمد ابریشمچی به عنوان نماینده جدید خداوند روی زمین انتخاب شده. اینم از تازه ترین دستور صادره:

خارج از این ساعت در نمازخونه رو قفل می کنن!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۲۷ نوشت.
“به حرف گربه سیاه بارون نمیاد”
بعد از بیست سال، دیشب به این نتیجه رسیدم که از معنی این مثل مطمئن نیستم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۶ نوشت.
یکی از مسائلی که ما نمی دونیم و علمای فن باید جواب بدن اینه که به رادیو معارف چه ربطی داره که کارشناس بیاره و راجب شب ادراری کودکان صحبت کنه!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۴۶ نوشت.
Posting from IKIA using wifi on P1i. God i love technology.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۲۷ نوشت.
پیش هرکی هرچی بگی، فوری می گه: “مملکت که صاحاب نداره!”
آخه پس تو چه غلطی می کنی؟! من که می دونم کنار خیابون یه پنج تومنی بی صاحاب هم ببینی فوری صاحابش می شی. حالا به قول خودت یه مملکت بی صاحاب افتاده جلوت، چرا صاحاب نمی شی؟ سخته؟ مسئولیت نداشتن و غر زدن راحت تره؟
از دست این ملت راحت طلب تن پرور از زیر کار در رو.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۸:۵۲ نوشت.
کی فکرشو می کرد یه روز تو تهران روی بیلبوردها عکس جورج کلونی رو ببینه؟
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۲ نوشت.
بچه که بودم یه کتاب قصه ای داشتم که موضوعش درست حسابی یادم نیست. ولی از این داستانا بود که یه سری حیوون شخصیت های اصلی بودن و یه روباهی بود که سرشون کلاه می ذاشت آخرش حیوونا دست به یکی کردن و پدر ظالم رو دراوردن. نکته این بود که صفحه آخر کتاب بزرگ نوشته بود: “نصر من ا… و فتح قریب”. خلاصه منی که الآن اینجا نشستم، داستان یادم نیست، ولی اون یه خط آخر کتاب یادمه. ما تو همچین فضایی بزرگ شدیم. زمان جنگ و انقلابی که هنوز ده ساله هم نبود.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۱ نوشت.
حالا من نمی دونم کی به این مرتیکه انکرالاصوات محسن نامجو گفته خوب می خونه که اینجوری صداشو می ذاره رو سرش و عربده می کشه.
[
۶ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۵ نوشت.
فردا امتحان مرحله دوم دکترا دارم. دیروز بالاخره به این نتیجه رسیدم که امتحان بدم. حالا امروز مرخصی گرفتم که درس بخونم و مدارک مربوطه رو جمع کنم و فردا برم سر امتحان. زمان بندیم عالیه، نه؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۳:۲۲ نوشت.
برای بهبود آرشیو خود شدیدا نیازمند The Thomas Crown Affair (1968) و Ocean’s Eleven (1960) می باشیم. اگه کسی داره دریغ نکنه.
[
۵ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۶:۱۳ نوشت.
وضعیت شرکت خنده دار شده. همه اونایی که سرشون به تنشون می ارزه دارن می رن جاهای بهتر. کم کم احساس تنهایی می کنم. اگه این سربازی لعنتی دستمو نبسته بود الآن احتمالا منم داشتم می رفتم یه جای جدید.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۸ نوشت.
خیلی وقته که نمی تونم بلاگر رو ببینم. نمی دونم پارس آنلاین با بلاگر مشکل داره یا بلاگر با پارس آنلاین، ولی حسابی کلافه ام می کنه.
***
تو انتخابات هم بالاخره رای دادم و نتیجه اش هم که معلوم شد. در واقع من که باور نمی کنم نتیجه واقعی این باشه، حالا می خواد بداخلاقی شده باشه یا مهندسی رای. ولی همچنان رای می دم تا اقلا زحمت مهندسی قضیه و گناه بداخلاقیش گردن مهندس مربوطه باشه.
***
قبل از عید یه پلیس دیدم که رو لباسش نوشته بود پلیس پیشگیری. احتمالا چون ازدیاد ارتش اسلام از واجباته، هرکی پیشگیری کنه می گیرنش.
***
هفت سال هرجا صحبت شد گفتم من سربازی برو نیستم، تا رسید به اینجا که بالاخره دو سه روز قبل از تعطیلات اون دفترچه کذایی رو پست کردم. نمی دونم چرا بعد از پستش یاد Full Metal Jacket افتاده بودم.
***
یه چند روزی رفته بودیم شمال هیچ خبر مهمی نبود. از صبح تا شب دخترا و پسرای محترم با ماشینای خیلی میلیونی دور شهرک می چرخیدن و برای همدیگه عشوه میومدن. شب به شب هم یه فراری قرمز میومد و فقط دو مرتبه دور شهرک می چرخید و دوباره می رفت تو پارکینگ. ولی بعد از حضورش محسوس بود که برای بقیه دل و دماغ دور زدن نمونده.
***
بی ربط ترین چیز تاریخی که تاحالا دیده بودم، تپه سیلک بود. واقعا هیچی نبود به جز تپه! از همینا که همه جا ریخته، فقط نمی دونم چرا اینقدر اسم در کرده.
***
اصلا از سرعت پیشرفت داستان بزرگم راضی نیستم. یادتون باشه.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۸:۴۱ نوشت.
انتخابات؟
یه روزی به خودم قول دادم که دیگه تو هیچ انتخاباتی رای ندم. نتیجه اش این شد که معتمدی و بقیه رفتن تو شورای شهر و نماینده های دوره هفتم رفتن تو مجلس و رئیس فعلی شد شهردار. خب وضعیت رو دوست نداشتم و بعد از اون دوباره هرچی انتخابات بود با کله رفتم و رای دادم و به هرکی رسیدم سعی کردم راضیش کنم که رای بده. ولی این دفعه واقعا غوزفیش شدم. هیچ نمی دونم چیکار کنم. از یه طرف رای ندادن رو دوست ندارم چون اصلا راه حلی نیست که نتیجه خاصی داشته باشه. از یه طرف هم فکر نمی کنم آدمایی که تایید صلاحیت شدن واقعا بود و نبودشون فرقی به حال کسی داشته باشه.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۹:۳۰ نوشت.
آقای کروبی توروخدا وقتی دوربین تلویزیون می بینین اینقدر ذوق زده نشین که هرچی از دهنتون در میاد بگین. پخش شدن صحبت آدم تو اخبار بیست و سی اونقدری که فکر می کنین هم نشونه محبوبیت نیست. گاهی فکر می کنم دارین شبیه صفت شیخ ساده لوح می شین.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۲ نوشت.
چه معنی داره که VH1 ورداره Greatest frontmen انتخاب کنه و میک جگر از جیم موریسون و فردی مرکوری بالاتر باشه؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۱ نوشت.
آخه تحریف تا کجا؟
* تو “یک مشت پر عقاب” یارو داشت حکایت تعریف می کرد. گفت: “گرگه می بینه روباهه داره فرار می کنه، می پرسه چی شده؟ روباهه می گه هر حیوونی که سه تا دم داره می گیرن می کشن…”!!!
حالا یکی نیست از نویسنده بپرسه چرا سه تا؟ مگه نرم حیوونا اینه که دو تا دم داشته باشن؟!
* پسر کاشانی با شهروند امروز مصاحبه کرده و گفته مصدق آدم انگلیسا بوده!
خواهر زاده هاش بهش می گن ناپلئون.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۳:۱۴ نوشت.
شاهکار میمون بی مغز در توصیف دقیق وضعیت فدراسیون فوتبال و مربی تیم ملی و حتی باقی قضایا.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۵۹ نوشت.