مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


جمعه، ۱ مارس ۲۰۱۳

ایهام

می‌فرمایند که: معاشران گره از زلف یار باز کنید – شبی خوش است، بدین قصه‌اش دراز کنید.
این وسط مشخص نمی‌کنند که مرجع ضمیر شب بوده، زلف یار بوده یا خود یار.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۰۳ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۵ فوریه ۲۰۱۳

ویکس

حالا خوبه روی قوطی ویکس نوشته خوردنی نیست‌ها. نمی‌دونم چه اصراریه که بزننش توی آدامش خب.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۲ فوریه ۲۰۱۳

گم شده در ترجمه؟

اگه شما اسم خودتون رو گذاشتین مترجم و توی متن‌ از «تمرین کننده‌ فالون گونگ» استفاده می‌کنین یا مثلا به اون جنگ بین آلمانیا و متفقین می‌گین «ال‌آلامین» بهتره برین دنبال یه شغل آبرومند.
این تازه توی شرق و مهرنامه است، بقیه که اصلا انتظاری ازشون نیست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۷ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۱ فوریه ۲۰۱۳

سرمایه‌داری لجام‌گسیخته (وسط سوسیالیسم سوئدی)

قبلاً وقتی می‌رفتیم سینما، قشنگ می‌نشستیم فیلم رو تماشا می‌کردیم. چیزی هم نمی‌خوردیم. حتی تو یه سری از سینماها اصلا خوراکی توی سالن ممنوع بود و ما هم راحت بودیم. حالا این نامردا به هر کلکی که شده به بهونه کارت عضویت و تخفیف و یکی بخر دوتا ببر آدم رو وسوسه می‌کنن که حتما با قوطی سه کیلویی پف فیل و یه لیتر کوکاکولا بره توی سالن. همه اینا تا وقتی که فیلم از دوساعت طولانی‌تر نباشه هیچ اشکالی نداره. ولی امان از وقتی که فیلم طولانی باشه و اون یه لیتر نوشابه کار خودشو بکنه. همچین خون جلوی چشم آدم رو می‌گیره که مجبور می‌شه از اون جا که جانگو از پا آویزون بود تا جایی که کارگردان با کمربند دینامیت بخار شد رو از دست بده!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۳ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۷ فوریه ۲۰۱۳

کم‌کاری

هر دوهفته یک بار یه جلسه داریم که آدمایی که از گروهای مختلف تو پروژه کار می‌کنن به ترتیب کار خودشون رو ارائه می‌کنن و درباره‌اش بحث می‌شه. توی تقویم برای این جلسه یک ساعت لحاظ شده ولی همیشه اونقدر روی هر اسلاید بحث می‌شه که کار به یک ساعت و نیم و وقت ناهار می‌کشه. حالا امروز که نوبت من بود، خواستم زرنگی کنم تعداد اسلایدها رو کم کردم که ماجرا سر همون یک ساعت تموم بشه، نامردا یه دونه سوال هم نپرسیدن. سر نیم ساعت جلسه تموم شده بود و همه داشتن چپ چپ نگاهم می‌کردن که چرا کم حرف زدم!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۱ ژانویه ۲۰۱۳

یه روزی بود که هرچی پول داشتیم جمع کردیم و یه جا دادیم بابت رهن خونه. جوری که سرجمع دویست هزار تومن هم ته حسابامون نمونده بود. تازه یکیمون هم سه چهار ماه بود که بیکار بود و توی اون اوضاع چشم‌اندازی از کار هم وجود نداشت. یه دل و جراتی بود که الآن دیگه ندارم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۴۴ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۰ ژانویه ۲۰۱۳

حفاظت شده:

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

[برای نمایش یافتن دیدگاه‌ها رمز عبور را بنویسید.] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۸ نوشت.

شیش پنج تا، سی تا

چهارده ساله که بودم فکر می‌کردم این موقع دو سه سالی هست که نقشه‌هام عملی شده و تمام دنیا رو گرفتم. یعنی رسما با تانک رفتم و همه‌اشو گرفتم. اون وقتا هنوز صدسالی تا سی سالگی مونده بود.
چند سال که گذشت به زمین نزدیک‌تر شدم. یعنی دیگه حوصله کشورگشایی نداشتم. ولی همچنان فکر می‌کردم وقتی به سی سالگی رسیدم تمام کارهای مهمم رو انجام دادم و دیگه به ثبات رسیدم و تمام.
بعد از بیست سالگی دیگه اصلا به سی فکر هم نکردم، تا الآن که یهو دیدم اتفاق افتاده و هیچ اثری که روی دنیا نذاشتم، برای خودم هم کار مهمی که نکردم، به ثبات خاصی هم نرسیدم. فکرشم نمی‌کردم که قراره هنوز دانشجو باشم و همون روز تولد بعد از یه پرواز ۶ ساعته بلافاصله برم دانشگاه و مشغول صحیح کردن امتحان ۱۳۰ نفر نوزده بیست ساله‌ای بشم که فکر می‌کنن قراره وقتی سی سالشون شد دنیا کن فیکون بشه.
پ.ن. همچین منت گذاشته بابت رنج بردنش در این سال سی، انگار که چیزی بیشتر از یه چشم به هم زدن بوده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۰ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۳ دسامبر ۲۰۱۲

هنوز خیلی کار دارم. ولی همین که وقتی تقویم رو باز می‌کنم تا سه هفته هیچ جلسه یا کلاس سرکاری دیگه‌ای توش پیدا نمی‌شه، دلمو خوش می‌کنه.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۴ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۷ نوامبر ۲۰۱۲

دانشمند

دانشجو رفته شکایت کرده گفته این برای ضرب از علامت ضربدر استفاده می‌کنه، ما با ضرب خارجی بردار اشتباه می‌کنیم.
د آخه اگه دست من بود که آدمی که فرق بردار و اسکالر رو نمی‌فهمه اصلا نباید سر کلاس میومد.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۲ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲

همه چیزشون برعکسه‌ها. اون دانشجوهایی که می‌خوان سر کلاس بخوابن یا با موبایلشون بازی کنن، میان ردیف اول می‌شینن، اون عقبیا با دقت گوش می‌کنن و سوال می‌پرسن. فایده این جلوییا فقط تضعیف روحیه است. من بیچاره هم که دستم بسته است، نمی‌تونم با کتک از کلاس بیرونشون کنم.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۹ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲

به نظرم این مربی یوگای دیروزی چیزی حالیش نبود. هرکاری که گفت من کلا نتونستم پیاده کنم، یه کلمه نگفت پاشو گمشو از کلاس من برو بیرون.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۹:۴۶ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۹ اکتبر ۲۰۱۲

د آخه لامصب، شام نوبل که نیست. یه کارسوق (workshop) ساده بوده. لازم نیست حتما هرچی خرچنگ و حلزون گیرت اومد خام خام بذاری جلوی ملت که. حالم به هم خورد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۰ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۲

زیر بته؟

الکی که نیست، دوستای چندین ساله رو گذاشتیم و اومدیم. یا مثلا بعضی دوستای چندین ساله پیشدستی کردن و مارو گذاشتن رفتن. اومدیم یه مملکتی که خودشون می‌گن دوستی‌ها تو مهدکودک شکل می‌گیره و تا سن بالا ادامه پیدا می‌کنه. تو این فاصله سن خودم هم رفته بالا و طبیعتا رابطه درست کردن سخت‌تر شده. بد نبود اگه دوست رو درخت درمیومد‌ها.

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۲۲ نوشت.

خواب دیدم یه وبلاگ مخفی داشتم که خیلی هم حرفای روشنفکری و خفنی توش زده بودم. بعد انگار مدت‌ها سراغش نرفته بودم و گوگل می‌خواست پاکش کنه. منم هرچی زور می‌زدم پسوردم یادم نمیومد که بتونیم از نوشته‌ها کپی بگیرم.
به نظر هرچی به نوامبر جهنمی نزدیک‌تر می‌شیم قروقاطی تر می‌شم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۲۱ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۲ اکتبر ۲۰۱۲

ای مارک زوکربرگ، آواره گردی

شما یادتون نمیاد، اون زمانا قبل از همه این ماجراها، ما یه سری دوست داشتیم که فامیلشون واقعا آزادی یا ایرانی بود. حتی تو یه مورد نادر، فامیل یکی از دوستان سبز بود. سبز خالی. اینا قبل از این بود که یهو همه چیز شلوغ پلوغ بشه و فامیل نصف جمعیت فیسبوک تبدیل بشه به این جور چیزا.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۵ نوشت.

شاخ، شاخت، شناخت

وقتی یه آدم رواعصاب برنده چند میلیون یورو بودجه می‌شه، باید هم انتظار داشت که ساعت دو صبح ایمیل بفرسته و توش مشخصا بنویسه: اختیار این بودجه دست خودمه و اگه لازم بدونم با گروهم می‌ریم یه دپارتمان دیگه یا حتی یه دانشگاه دیگه! من هم که از شانس خوبم، عضو گروه ایشون محسوب می‌شم.
خلاصه که ظاهرا اتحادیه اروپا بعضیا رو نشناخته و بهشون شاخ داده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۴۵ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱ اکتبر ۲۰۱۲

از آنِ خَر

هرچی پس‌انداز داشتیم گذاشتیم تو ایران که بریم سر فرصت یه فکری براش بکنیم. قبول هم کرده بودیم که به هرحال ریال افت می‌کنه. ولی دیگه فکرشو نمی‌کردیم که اینقدر سریع کرون ۱۸۰ تومنی، برسه به ۴۸۰ تومن! یعنی پشگل می‌خریدیم و انبار می‌کردیم، با همه ضایعات و هزینه انبارداری و این چیزا، بازم اینجوری نمی‌خورد تو سرش.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۱ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲

شوک حرارتی

چند روزی رفته بودیم سرزمین‌های جنوبی. هوای گرم و آفتاب و دریا و این حرفا. روز برگشت وقتی اونجا سوار هواپیما می‌شدیم دمای هوا ۲۸ درجه بود و وقتی اینجا پیاده شدیم ۸ درجه بیشتر نبود. درواقع اول مهر حتی از دهنمون بخار هم می‌زد بیرون. آخرش ترک می خوریم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۹ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۲

از قول رومن گاری تو خداحافظ گری کوپر گفتن که هرقدر عقاید کسی احمقانه‌تر باشد، باید کمتر با او مخالفت کرد.
راست و دروغش پای خودشون، ولی به نظر من این حرف خیلی احمقانه است و شدیدا هم باید باهاش مخالفت کرد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۱۴ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2025 - 2002