مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


سه‌شنبه، ۶ ژوئیه ۲۰۲۱

شب عروسیشون همونجا جلوی مهمونا دعواشون شد و یه کم طول کشید که راضی بشن برن سراغ مراسم کیک. میز بغلی ما یه سری از دوستاشون نشسته بودن که داشتن بحث می‌کردن عمر این ازدواج به یک سال می‌رسه یا نه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۱ نوشت.

از روز اولی که اومدم رو وردپرس می‌خواستم یه کاری کنم که پستای هر روز دسته‌بندی بشن و بالای هر پست جدا جدا تاریخ نخوره. تو بلاگر خیلی ساده و دم دستی بود، اما اینجا یه کم بدقلق بود. به هرحال بالاخره درست شد. عددای آرشیو هم فارسی نبودن که راحت‌ترین راهی که براش پیدا کردم دست بردن تو سورس کد وردپرس بود. حالا باید ببینم بعد از آپدیت اتوماتیک برمی‌گرده یا همین که هست می‌مونه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۶ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۵ ژوئیه ۲۰۲۱

زن و شوهر دعواشون شده بوده. پدرزن چماق برداشته کوبیده پشت داماد، جوری که مجبور شد کمرشو عمل کنه. بعدا البته آشتی کردن و بچه‌دار هم شدن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۳ نوشت.

ولی اولین درآمدم بیرون از خونه، دویست تومن بود که سال ۷۳ بابت داستانی که چاپ هم نشد گرفتم. کلا اولین و آخرین باری بود که بابت نوشتن کسی بهم پول داد. اونم ظرف دو سه روز همش تبدیل شد به مقدار زیادی یخمک و احتمالا یه توپ دولایه برای تیم نسیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۰۶ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۴ ژوئیه ۲۰۲۱

معلوم نیست چرا اخیرا این‌قدر همسایه‌هامون عوض شدن. یه دختر و پسر بیست و یکی دو ساله دو ماهه که اومدن. تمام مدت نشستن رو بالکن، هوا می‌خورن و برای خودشون غذا می‌ذارن رو منقل. جدی کنجکاوم بدونم منبع درآمدشون چیه که تو این سن با این سبک زندگی تونستن خونه هم بخرن. از اون طرف یه همسایه چینی هنوز چهار روز نیست که اومده، تمام راه‌پله بوی آشپزخونه هواوی گرفته که روزی ۵ نفر کشته می‌داد. لامصبا در واحدشون رو باز می‌ذارن که همه مستفیض بشیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۰۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۳ ژوئیه ۲۰۲۱

مثلا شاید بشه گفت من تو “کارگاه” خیاطی بزرگ شدم. مادربزرگم بعد از بازنشستگی خیاطی می‌کرد. مشتری‌ها پارچه می‌آوردن و از توی بوردا مدل انتخاب می‌کردن و قبل از آماده شدن لباس برای پرو میومدن و سایر مراسم. یه اتاق خونه‌اش شده بود اتاق پرو و برش، یکی هم اتاق خیاطی. تو اتاق خیاطی هم پنج روز هفته نصف روز خودش و مامانم و یه خانم دیگه از همسایه‌ها کار می‌کردن. منم وقتی خونه بودم همون دور و بر زیر دست و پا بازی می‌کردم و بسته به سنم تو کارای ساده کمک می‌کردم. آخر وقت خرده نخ از روی موکت جمع می‌کردم، آب اتو رو پر می‌کردم، الگوها رو از روی خط قیچی می‌کردم، کوک شل می‌شکافتم، با اتو لایه می‌چسبوندم. مثل اینایی که از بچگی می‌رن دم مغازه و شاگردی می‌کنن تا یواش یواش یاد بگیرن، با این فرق که من تو همون سطح موندم و بیشتر یاد نگرفتم. این وسط، منگنه کردن دگمه که گاهی لازم می‌شد انحصاراً با من بود و بابتش مزد هم می‌گرفتم. در واقع اولین درآمدم بود. شاهدان عینی می‌گن خیلی هم قیاقه جدی می‌گرفتم موقع کار. اون‌قدر که هنوز پسرخاله‌ام بابتش سربه‌سرم می‌ذاره.
پ.ن. تو اون خونه همیشه صدای چرخ‌خیاطی می‌شنیدم، حتی وقتی کاملا تنها بودم.
پ.ن.۲ چهارم پنجم دبستان تحت تاثیر قصه‌های مجید احساس طبع شعر بهم دست داده بود. شعر می‌گفتم و می‌رفتم تو اتاق براشون می‌خوندم. خوشبختانه با درایت مادربزرگم و انتقادات دندون‌شکنش همون اول طبع شعرم کور شد و اون دوران ادامه پیدا نکرد. هرچند که دفترش به عنوان آینه دق موند.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۵۳ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲ ژوئیه ۲۰۲۱

نوشته بود: «اگه تو زندگیم به چیزی رسیدم معنیش این نیست که هنر ویژه‌ای داشتم، فقط تو موقعیتی که برام فراهم شد گند نزدم». خب خیلی دقیقه و معمولا فراموش می‌شه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۲:۱۷ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱ ژوئیه ۲۰۲۱

واقعا چرا در قفس هیچ کسی بورخس نیست؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۲ نوشت.

یه کم حساب کتاب کردم دیدم در واقع حقوقم فرقی نکرده، درآمد اداره مالیات زیاد شده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۱ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۳۰ ژوئن ۲۰۲۱

اسپاتیفای با این‌که ده سال منو تحت نظر گرفته بازم تمام پیشنهاداش نامریوطن. اما یهو هفته پیش یه پلی‌لیست عمومی پیدا کردم که مثل عصای موسا بقیه پلی‌لیستا رو بلعیده. یه سریش چیزایی بوده که خیلی سال پیش گوش می‌کردم و به مرور فراموش کرده بودم. شنیدنشون مثل کشف دوباره جاییه که تو بچگی رفته باشی. به جز اینا، مابقی پلی‌لیست چیزاییه که باید بیست سال پیش می‌شنیدم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۲ نوشت.

داشت تو آشپزخونه می‌چرخید که سوژه خرابکاری پیدا کنه، رسید به کشوی چایی لیموی کذایی. پرسید این بوی چی بود؟ جعبه رو بهش نشون دادم، یه کم از نزدیک بررسی کرد و پیف پیف‌کنان از آشپزخونه دور شد. از تربیتم راضی‌ام 😂

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۱۲ نوشت.

مدیرم ساعت هفت و نیم صبح ایمیل زده برای ساعت ۹ جلسه خصوصی گذاشته، عنوانشم گذاشته short information بدون هیچ توضیح اضافه. یک ساعت هزار جور فکر و خیال کردم که چه خوابی برام دیده که این‌قدر فوری باید ابلاغ کنه. بعد اومده تو جلسه می‌گه به نظرم نسبت به کاری که تو تیم می‌کنی حقوقت کم بود، با اچ‌آر چونه زدم برات اضافه حقوق گرفتم! دستت درد نکنه خیلی کار خوبی کردی، اما لازم بود اینقدر استرس بدی؟ جواب گوشتای تن منو کی می‌ده که آب شد؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۹ ژوئن ۲۰۲۱

Too old to rock ‘n’ roll, too young to die.

دوباره همه زیر سی سال.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۹ نوشت.

اینشتین می‌گه: «دو چیز انتها نداره: نقل قول‌هایی که بعدها ایرانیا از من می‌سازن و جهان، البته از دومیش مطمئن نیستم.»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۴۷ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۸ ژوئن ۲۰۲۱

روز اول که رسیدیم رفتیم یه مغازه چایی‌فروشی که پونصد مدل محصول داشت، یه ارل گری با پوست پرتقال گرفتیم که خوب بود و با این که یه کم گرون بود، تمام ده سال گذشته چایی خونه و محل کارمون همین بوده. دیروز رفتم بازم بگیرم، گفت از اون دیگه نداریم به جاش یه چیز دیگه معرفی کرد و گفت شبیه همونه. با ماسک نمی‌شد بو کرد ولی بهش اعتماد کردم و گرفتم. از لحظه‌ای که توی ماشین ماسکمو برداشتم فهمیدم بوی لیموترشش آنچنان قویه که از پشت پاکت می‌ره رو اعصابم. فعلا گذاشتمش گوشه آشپزخونه و هر دفعه از کنارش رد می‌شم به فروشنده نفهمش فحش می‌دم. از اون قبلی نهایت دو روز دیگه ذخیره داریم و منم که طبق معمول از تغییر عادت عاجزم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۵۵ نوشت.

فقط دانش؟ هر چیز دیگه هم به ثریا مربوط بود یه مردانی از سرزمین همیشه پارس پیدا می‌شدن که برن دنبالش. حالا شما بهترین چیزا رو ببند به بهرام ببین یکیشون می‌ره دنبالش؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۰۷ نوشت.

The old man then prepares to die regretfully
That old man here is me

اون موقع که اینو نوشتن، هیچ‌کدوم هنوز حتی سی ساله هم نبوده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۴۵ نوشت.

متاسفانه اطلاعاتمون درباره شومپت به شدت محدوده. تا اینجا صرفا می‌دونیم بعضیاشون می‌تونن صفت کته‌کله بگیرن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۶ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۶ ژوئن ۲۰۲۱

یه پولی از کردیت کارتم طلب داشتم. دو سه روز سایت لگو رو بالا پایین کردم که باهاش برای خودم یه سرگرمی خوب بگیرم، آخرش همشو دادم ملافه و روتختی گرفتم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۹ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۵ ژوئن ۲۰۲۱

هوس کردم مثل قدیمیا نامه بنویسم و نامه بگیرم. روی کاغذ و دست‌نویس، طولانی و از هر دری سخنی. بعد از کشوی میزتحریرم پاکت و تمبر بردارم، روی پاکت آدرس بنویسم و ببرم بندازم تو صندوق پست. اما هرچی فکر کردم دیدم بین همه دوست و آشناها فقط آدرس خونه مامان بابامو بلدم که اونم هر شب باهاشون تصویری صحبت می‌کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۵ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002