واقعا جان بیشاپ با اون قیاقه به قول خودش شکل اسب و اون لهجهای که به زور میشه فهمید، بابت مسخره کردن زن و بچهاش سالی پنج میلیون پوند پول میگیره؟
پ.ن. بعدم میره پولا رو با همونا خرج میکنه.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۹:۲۹ نوشت.
مدیرم گفت مدیرش بابت اون کلاسی که پیشنهاد کردم و شروع کردیم تشویقش کرده. احساس میکنم همه اینا یه نقشه پیچیده برای بیشتر کار کشیدن از منه.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۳ نوشت.
همون اول ماجرا شروع کردیم به ضدعفونی کردن خریدا موقع رسیدن به خونه. با این که نسبتا زود گفتن کار لازمی نیست، بازم تا همین اواخر ادامه دادیم. الآن که یکی دو هفتهاس که داریم اون ماجرا رو ترک میکنیم، کاری که تمام عمرم کردم به نظرم کثیف و غیربهداشتی میاد.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۰ نوشت.
موزیک جدید اومد به بازار:
Mark Knopfler
True love will never fade
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۲ نوشت.
زور شراب که باید مردافکن باشه دقیقا چیه؟ من خیال میکردم خود شراب مردافکنه.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۹:۲۷ نوشت.
یه جوری همه همدورهایها استاد دانشگاه شدن که آدم به عقل و هوش خودش شک میکنه.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۳ نوشت.
آدم وقتی بعد از چهار هفته تعطیلات برمیگرده سر کار و با ۲۰۰ تا ایمیل نخونده مواجه میشه چه برخوردی باید داشته باشه؟ به نظرم ایمیلی که یه ماه جواب نگرفته و دنیا به آخر نرسیده اگه تا دو ماه دیگه هم جواب نگیره چیزی نمیشه ولی ظاهرا نظر عمومی اینه که باید همه رو بخونیم و جواب بدیم.
پ.ن. یکی که نمیشناسم ایمیل زده که یکی دیگه که اونم نمیشناسم داره پنجاه ساله میشه و اگه دوست دارم میتونم تو کادوی تولدش مشارکت کنم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۹:۱۵ نوشت.
زنگ اول فیزیک داشتیم. تکلیفاشو ننوشته بود. معلم بردش پای تخته که مساله حل کنه، اما اونجا هم نتونست درست جواب بده. تمام مدت یه بیتفاوتی عجیبی تو صورت و رفتارش بود و همین بیتفاوتی باعث تعجب ما و عصبانیت معلم بود. تا جایی که کار به نمره منفی امتحان پایان ترم کشید ولی هنوز ساکت و خیره به معلم نگاه میکرد. زنگ تفریح که رفتیم بیرون، آگهی فوت پدرش روی تابلوی توی راهرو بود.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۳۲ نوشت.
یه زمانی از انتخاب لباس یکدست یان مالکوم تعجب میکردم. الآن کمد لباسم عملا تبدیل شده به مجموعه شلوار، پلیور و تیشرتهای یقهدار هممارک، هممدل، همسایز و تک رنگی که تنها تنوعشون توی رنگشونه. اینجوری تو زمان و انرژی خرید لباس خیلی صرفهجویی میکنم. کافیه هر وقت که لازم شد از سایت فروشنده مستقیم هر رنگی میخوام انتخاب کنم و جایگزین قدیمیا که خراب شدن بکنم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۲:۰۷ نوشت.
میگه: «نمیتونم با اینایی که الآن بابت معیشت و آب اعتراض میکنن همدردی کنم چون ۸۸ با ما همراهی نکردن.»
همون میگه: «تو آمریکا نژادپرستی هست اما به ما کاری نداره. تا وقتی سیاهپوستا هستن ایرانیا مشکلی ندارن اونجا.»
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۷ نوشت.
نصفه شب اومد تو تخت ما. به وسط تخت قانع نبود، من جای تکون خوردن نداشتم و نزدیک بود بیافتم پایین. اما هرچی هلش میدادم وسط تخت بازم تو خواب غلت میزد و میومد جلو. آخر سر بهش گفتم باید بری عقب که منم جا بشم. یهو تو خواب و بیداری بلند شد رفت تو اتاق خودش. نیم ساعت بعد دوباره برگشت اتاق ما، ولی تا صبح روی فرش خوابید و قبول نکرد که بیاد تو تخت. این ترکیب غرور و لجبازی و کلهشقی خیلی ترسناک و در عین حال آشناست.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۰۴ نوشت.
این از وقتی تو Lego House Masterpiece Gallery دیدمش عجیب دلمو برده. یه مقدار خرجش زیاده و معلوم هم نیست به این خوبی از آب دربیاد، اما باید بذارمش تو برنامههای آینده.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۲:۰۲ نوشت.
تو دفترچه ریشتراش نوشته بود تیغش باید هر شیش ماه عوض بشه. من تشخیص دادم این ترفند بازاریابیه که فروش تیغ بره بالا و الآن تقریبا چهار ساله که تیغشو عوض نکردم. یه کم موقع اصلاح زخم میکنه، اما مهم این بود که پشت نظام سرمایهداری به خاک مالیده بشه.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۱ نوشت.
با محبوب زمان دانشجوییش ازدواج کرده. بیست سال بعد و با دو تا بچه، میگه: «سه ماه بیکار شدم خیلی برام eye-opening بود. فهمیدم کسی عاشق چشم و ابروم نیست.»
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۷ نوشت.
این سفر اخیرمون نشون داد که چهارتا پیاچدی برای بهینه کردن هزینه کافی نیست.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۵ نوشت.
از اونجایی که کلا بیشتر از یه زبون بلد بودن چیزی نیست جز دردسر اضافه، تو سوئد انگلیسی حرف میزنم و بیرونش قاطی میکنم سوئدی حرف میزنم. تقرییا هیچ وقت مشکلی پیش نمیاد، مردم خودشون متوجه میشن و سوئیچ میکنن. ولی دانمارک ماجراش فرق داره. سوئدی و دانمارکی مکتوب به همدیگه شبیهن، اما دانمارکیا فکر میکنن زبون مکالمهشون هم مثل سوئدیه. اگه باهاشون سوئدی حرف بزنی دانمارکی جوابتو میدن و توقع دارن متوجه بشی.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۲:۱۴ نوشت.
این کلاس انشا هم چیز بیخود و بیفایدهای بود. یه موضوع الکی تکراری انتخاب میکردن، مثلا «تابستون چیکار کردین»، «توضیح بدین پاییز چقدر قشنگه»، «اصغر بزرگتر است یا اکبر» بعد باید چهار صفحه سیاه میکردی و احتمال داشت لازم بشه پای تخته بخونیش و همین. هیچوقت یکیشون نیومد به ما درس بده که چه جوری بنویسین و چی خوبه و چی بد. آخر سال هم الکی یه نمرهای به آدم میدادن که معلوم نبود معیارش چیه.
پ.ن. من گاهی حساب کتاب میکردم که چقدر احتمال داره برم پای تخته، اگه کم بود و به ریسکش میارزید اصلا نمینوشتم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۲ نوشت.
حفاظت شده:
[برای نمایش یافتن دیدگاهها رمز عبور را بنویسید.]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۵۵ نوشت.