مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


چهارشنبه، ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱

تا یکی دو سال پیش، تلویزیون خونه دائم روشن بود و هر وقت که برنامه مشخصی نگاه نمی‌کردیم می‌زدیم رو CNN. در واقع ناخودآگاه بیشترین کانالی بود که تو خونه پخش می‌شد. اما کم کم وضعیت دیفالت تلویزیون به خاموش تبدیل شد و اگر روشن باشه معمولا برنامه‌های دیگه می‌بینیم. امروز به عادت قدیم، همین‌طور که نشستم سر کار، گذاشتم روی CNN. صدای تلویزیون قطعه و گاهی سرمو می‌گیرم بالا و زیرنویساشو می‌خونم. نمی‌دونم ذائقه من عوض شده یا کانال، ولی دلیلش هرچی هست خیلی کانال تباهی به نظر میاد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۶ نوشت.

البته من خودم به تأسی از لس گلس، به این اصل معتقدم. برای همین باید آخرین نفری باشم که از این سیستم ایراد می‌گیرم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۰۳ نوشت.

اصل اساسی نظام بهداشت سوئد: «حالا یه کم صبر کنیم ببینیم شاید خودش خوب شد.»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۰۷ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱

خستگی و بی‌حوصلگی کشداری گرفتم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۲ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۱

به ناشرش گفته فاصله بین خطوط زیاد باشه که «سیمور بتونه نفس بکشه».

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۲۱ نوشت.

اون جلسه‌ای که گفتم براش آماده نبودم و غیرممکن بود بتونم آماده بشم، دقیقه آخر کنسل شد و یه هفته عقب افتاد. حالا سعی می‌کنم روز آخر یه کاری براش بکنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۷ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱

خیلی خوشحال و خندان بدون این‌که تقویمم رو ببینم، یه کاری که براش دو هفته وقت داشتم انداختم به امروز که روز آخر باشه، چون معمولا چهارشنبه‌ها سرم خلوته. امروز صبح اومدم شروعش کنم، یهو دیدم صبح برام کلاس گذاشتن، عصر کارسوق!

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۱

چهار روزه که بی‌خبر زدن شارژرای توی پارکینگ رو قطع کردن. شمر اگه تو این دوره زمونه بود همین کارو می‌کرد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۵۳ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۱

وای چقدر این «شیر نر خونخواره» خوراک بازی کلامیه، اگه اسلام دست و پای منو نبسته بود.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۴۵ نوشت.

مطمئنم هدف این جلسه اینه که یه کار جدید بندازن گردنم. اگرم جلسه رو بپیچونم می‌فهمن که فهمیدم و گیرم میارن. خلاصه در کف شیر نر خونخواره و باقی قضایا.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۴۰ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۸ سپتامبر ۲۰۲۱

اون‌قدر از دور ریختن خوراکی بدم میاد که وقتی دیدم بیشتر از دوز لازم براش شربت سینه ریختم، اضافه‌شو خودم خوردم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۰ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۷ سپتامبر ۲۰۲۱

یه فیلم سی ثانیه‌ای کافیه که ببینی بعد از بیست ماه هنوز جای زخمش تازه‌اس.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۵ نوشت.

بعد از مدت‌ها خواب پیچیده طولانی دیدم. تقریبا می‌دونم تمام المان‌هاش از کجا اومده بودن، به جز اون دو نفری که کشته بودم و امیدوار بودم کسی نفهمه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۰ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۵ سپتامبر ۲۰۲۱

از دو نفر قیمت گرفتم، یه رقمی گفتن که خسیسیم گل کرد. مابقی آخر هفته به سوراخ کردن سقف گذشت‌.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۴ سپتامبر ۲۰۲۱

هشت نفری سر ظهر تازه رسیده بودیم شمال. بار و بندیلمون رو خالی کردیم و چون با خودمون غذا اورده بودیم مستقیم رفتیم سر میز نهارخوری. همین‌جور که نشسته بودیم داشتیم غذا می‌کشیدیم صدای باز و بسته شدن در ورودی اومد. یه کم همدیگه رو نگاه کردیم و گفتیم شاید باغبون اومده، اسمشو صدا کردیم ولی جوابی نیومد. گفتیم پس لابد کسی تو بوده و رفته بیرون. از اونجایی که نشسته بودیم جلو و عقب ساختمون دیده می‌شد و اگه کسی از حیاط می‌رفت بیرون باید می‌دیدیمش. باز یه کم از پنجره‌ها نگاه کردیم و کسی رو ندیدیم. شونه بالا انداختیم و مشغول نهار شدیم، انگار نه انگار که همگی صدا رو شنیده بودیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۳ نوشت.

ازگل مخلوقات.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۲۳ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۳ سپتامبر ۲۰۲۱

اول برام فانتزی بود، ولی از وقتی فهمیدم کوسه می‌تونه تمام عمرش دندون جدید دربیاره حالم گرفته شد. مثلا اشرف مخلوقاتم هستیم خیر سرمون.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۷ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۳۱ اوت ۲۰۲۱

با سرعت عمل مثال‌زدنی، بعد از چهار سال که تو این خونه‌ایم تصمیم گرفتیم برای پنجره‌های هال و آشپزخونه پرده بزنیم. دو سه ماه هم برنامه‌ریزی کردیم تا پریروز که دریل به دست رفتم بالای نردبون که پروژه افتتاح بشه. اما بتن نامرد محکم‌تر از اونی بود که فکر می‌کردم. تا الآن از شونزده‌تا سوراخی که باید رو سقف بزنیم شیش‌تاش درست شده و دوتاش هرکار می‌کنم دریل جلو نمی‌ره و هشت‌تا هم منتظرن تکلیف قبلیا روشن بشه. منم با لقوه و شنوایی مختل شده و یه مشت ماهیچه کوفته ختم فاز اول پروژه رو اعلام کردم. ظاهرا باید با گردن کج یه نفرو بیارم که برام دریل کنه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۱۲ نوشت.

کیندل منو برداشته می‌گه می‌خوام برات کتاب بخونم. الکی صفحه عوض می‌کنه و «یه موشه با مامان و باباش رفته بودن تو یه غار که یه هیولا دیدن و دویدن رفتن تو یه غار دیگه. اونجا یه روح اومد دنبالشون، جیغ زدن رفتن یه غار دیگه. تو این یکی غار گرگ دیدن، باز جیغ زدن رفتن و دویدن بیرون. آخرش رفتن خونه، کلی شیرینی و شکلات و بستنی خوردن».

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۵۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۳۰ اوت ۲۰۲۱

تو یه شهری صد و پنجاه کیلومتری جنوب اینجا بزرگ شده. بعدا برای دانشگاه اومده اینجا و تشکیل خانواده داده و دیگه موندگار شده. پریروز می‌گه: «آره، با دردسرای مهاجرت آشنام. تجربه‌شو دارم». من هیچ، من نگاه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۲۶ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002