مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


دوشنبه، ۱۸ اکتبر ۲۰۲۱

هانیکو! زندگی، نقاهت بین دو سرماخوردگیه. حالا دوّار هست یا نه، ما نمی‌دونیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۱ نوشت.

لابد طرفدارای محیط زیست خوششون نمیاد، ولی واقعا از این کاپشن پر اردک پشیمون نیستم، اگرم خراب بشه یکی دیگه می‌گیرم. اصلا حفاظی که در برابر باد لعنتی این شهر دارم تا حالا سابقه نداشته.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۱ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۱۷ اکتبر ۲۰۲۱

تو کتاب داستان، بچه‌هه مغازه باز کرده به دوستاش و عروسکاش خرت و پرت می‌فروشه. بعد یکیشون کلا پول نمی‌ده فرار می‌کنه. یکی دیگه هم پول نداره به جاش بغلش می‌کنه. خب بچه چی باید یاد بگیره از این داستان؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۱۲ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۵ اکتبر ۲۰۲۱

می‌گه بی‌حجاب بودم بعد چادری شدم، دوستام یه‌جوری باهام برخود کردن انگار یهو یه آدم دیگه شدم.
خب واقعا چه توقعی داشتی ازشون؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۴ نوشت.

واقعا چطور می‌تونن چشمشون رو به روی حقانیت عرفان دسته ببندن و طرفدار حلقه باشن؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۲ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۴ اکتبر ۲۰۲۱

با یه جدیتی درباره عرفان حلقه حرف می‌زد که واقعا نمی‌فهمم چطور آدم بالغ تحصیل‌کرده دنیادیده می‌تونه اینا رو قبول کنه. وقتشه که عرفان خودمو راه بندازم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۵۲ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۲ اکتبر ۲۰۲۱

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۳ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱

ایده: توالت فرنگی گرد. آدم حوصله‌اش سر نره ماهی دویست بار زل بزنه به ماشین لباسشویی.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۸ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۸ اکتبر ۲۰۲۱

اطلاعات گروه خونی رو بررسی آماری کردن و به این نتیجه رسیدن که پدر بیولوژیک حدود یک درصد از جمعیت، اونی نیست که ثبت شده. بعد می‌گه قبلا فکر می‌کردیم عددش حدود بیست سی درصد باشه. تو این مملکت چه خبره که ما در جریان نیستیم؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۹ نوشت.

خاله بابا هر سال مربای سیب درست می‌کرد و می‌فرستاد تهران. مربای خوشمزه‌ای بود و چون مقدارش کم بود و منبع انحصاری داشت، همیشه جای خاصی تو ذهن من داشت. رنگ زرد براقش، حالت شفاف و شیشه‌ای تیکه‌های میوه و طعم مربا قشنگ یادمه هنوز. اما کم کم که سن و سالا رفت بالا، اون مربا کمتر و کمتر شد. بعدم که دیگه اومدیم اینجا و الآن بیشتر از ده ساله که اون مربا به یه خاطرهٔ شیرین تبدیل شده.
چهار سال پیش اوایل پاییز که مغازه‌ها پر شده بود از انواع “سیب سوئدی” یه روز موقع خرید زد به سرم که مربا درست کنم و شانسی یه سیبی برداشتم و تو آب و شکر جوشوندم و اتفاقا خیلی نزدیک به اون چیزی شد که تو ذهنم بود. خوشحال و سرمست با خودم گفتم حل شد و یه کم تنظیمش می‌کنم و دیگه مربام هیچی کم نداره. اشکال کار این بود که اصلا یادم نیست چه سیبی بود. از اون موقع تاحالا دارم انواع سیب می‌خرم و با روشای مختلف امتحان می‌کنم و حتی نزدیک اون محصول اول نمی‌شم. شب توی شکر می‌خوابونم، شکر و آب می‌جوشونم و بعد سیب می‌اندازم توش، همه رو سرد می‌ذارم روی اجاق، شکرشو کم و زیاد می‌کنم، اندازه تیکه‌های سیب رو تغییر می‌دم، سر قابلمه رو باز می‌ذارم، می‌بندم. یه بار له می‌شه، یه بار قرمز می‌شه، یه بار شفاف نمی‌شه، یه بار بدمزه می‌شه اما اون چیزی که باید نمی‌شه که نمی‌شه. همین الآن نشستم و محصول به درد نخور دیشب بهم خیره شده و داره حرصم می‌ده.
پ.ن. کسی که به حکمت باستانی توجه نکنه سرنوشت بهتری در انتظارش نیست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۹ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۶ اکتبر ۲۰۲۱

یه هفته‌اس داره یکسره بارون میاد، بعد دست من هی خشک‌تر می‌شه. نکنه ابرا از پوست من رطوبت می‌کشن؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۴ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۴ اکتبر ۲۰۲۱

این Irishman چرا تموم نمی‌شه؟

[۲ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۲:۳۴ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱ اکتبر ۲۰۲۱

یه استندآپ کمدی دیدم داشت یکی رو مسخره می‌کرد که اسمش نایجل بود و اسم دخترشو گذاشته بود نایجلا.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۲:۳۰ نوشت.

یه زمانی دم به دقیقه سینما بودیم، اما الآن سینما رفتن یه اتفاق نادر شده. امروز بعد از دو سال فرصت شد بریم یه فیلم ببینیم. چقدر همه چیز عوض شده بود. صندلی‌های جدید، خودپرداز نوشابه جدید، منوی هله هوله جدید. حتی توالتای این سالنی که همیشه می‌رفتیم عوض شده بودن. واقعا لازمه آدم گاهی از غارش بیاد بیرون.
در مورد فیلمش هم بگم؟ جیمز باند دنیل کریگ کلا سری خوبی بود و این قسمت آخرش هم خیلی خوب این دوران رو تموم کرد. اما یه اتفاقاتی تو این قسمت افتاد که با کل هویت ۶۰ سالهٔ ماجرا تناقض داره. قسمت بعدی وقتی بیاد ممکنه خیلی رواعصاب باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۱۳ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱

خاطره بویایی چیز عجیبیه. می‌تونه قشنگ بلندت کنه و ببره صاف وسط یه موقعیت قدیمی بنشونه. اینجا گاهی اوایل پاییز که هوا خنک شده و یه بارونی اومده و شاید یه همسایه‌ای آتیش روشن کرده، پنجره رو باز می‌کنی و می‌بینی بوی یه شب بارونی عید تو شمال میاد. دیگه نه اون خونه هست، نه آدمایی که خونه‌اش کرده بودن، نه اون جمع بیست سی نفره که جلوی شومینه پانتومیم بازی می‌کردن. ولی من توی ایوون روی تشک نم‌کشیده صندلی نشستم، هوا می‌خورم و از پشت پنجره نگاهشون می‌کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۱ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱

اون قدیما که کف اتاق خوابا و راهرو موکت بود، یه رباب خانوم لاغر و ریزه میزه‌ بود که هر چند وقت یه بار میومد، با یه سطل آب کف و یه برس می‌افتاد به جون موکتا و چند ساعت می‌سابیدشون. کلی پرز و مو و گرد و خاک ازشون میومد بیرون، یه چندساعتی هم خونه بوی پشم خیس‌خورده می‌گرفت که تو هوای خشک تهران زود تموم می‌شد. پریروز به گردن‌کلفت دومتری با کلی دم و دستگاه مکانیزه اومد، نیم ساعته کثیفی ده سالهٔ فرش و مبل رو شست. اندازه یه روز حقوق من، نقد و بدون مالیات گرفت و رفت. بعد از دو روز تو این هوای مرطوب اول پاییز، خونه هنوز بوی رباب خانوم می‌ده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۹ نوشت.

خب این کد تا هفته پیش داشته کار می‌کرده. جوابی که اون موقع ازش گرفتم هست، معلومه درست بوده. هیچ کس هم بهش دست نزده که بفهمم از اون هفته تا این هفته چی شده. دو روزه چشمم در اومده ولی ایرادش درنمیاد. یعنی چی آخه؟ کد کوانتومی بوده؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۸ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۱

بالاخره دل به دریا زدم و The mirror and the light رو شروع کردم. با این سرعتی که پیش می‌ره احتمالا حدود سه ماه طول می‌کشه تا تمومش کنم. منتل با داستان مثل خورشت برخورد می‌کنه. آروم آروم بهش مواد اضافه می‌کنه و روی حرارت ملایم می‌ذاره تا به دل بجوشه. حتی برای داستانی که تهشو می‌دونی اون‌قدر جزئیات لایه لایه اضافه می‌کنه که دلت نمیاد چیزی رو از دست بدی.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۴ نوشت.

گاهی می‌بینم یه چیزی مثلا به فاصله دو سه هفته از این رو به اون رو شده و تعجب می‌کنم که چطور ممکنه. ولی خوب که فکر کنی می‌بینی تعجب غیرمنطقیه. آدمی که داره زندگیشو می‌کنه و یهو می‌افته می‌میره، دیگه تغییر جزئیات دور و برش نباید عجیب باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۵ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱

از صبح ده بار از جام بلند می‌شم، می‌رم تو آشپزخونه، کتری رو می‌زنم که آب جوش بیاد، برمی‌گردم پشت میز. فوقش سه بار این وسط چایی می‌ریزم، مابقی اوقات کلا یادم می‌ره چی می‌خواستم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۹ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002