مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

نوشته‌های آیدین:

جمعه، ۲۰ مه ۲۰۲۲     

برای فهم شر و ور بودن یوروویژن کافیه آدم آهنگای امسال اوکراین و فنلاند رو گوش کنه و بعد رتبه‌هاشون رو ببینه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۴ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۹ مه ۲۰۲۲     

جای خالی سلوچ برام سنگینه. این همه غصه و ناراحتی برای یه ذره وقتی که قبل از خواب برای مطالعه دارم زیاده. جدی جدی دارم وسطش ویل کاپی می‌خونم که تجدید قوا کنم و دوباره برگردم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۸ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۹ مه ۲۰۲۲     

با یارو نشستم تو جلسه جدی، داریم درباره پرزنتیشن فردا برای مدیرای ارشد صحبت می‌کنیم. اما حواس من همش به موهای دماغشه که انگار شصت ساله که کوتاه نشدن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۴ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۹ مه ۲۰۲۲     

گاهی تو جلسه‌ها می‌دیدمش. یه آدم قدبلند چهارشونه با ماهیچه‌های بازوی ورزیده. این دو سال که همه از خونه کار می‌کردیم ندیده بودمش، بعدشم همچنان اغلب خونه بود. پریروز که دیدمش یه شکم قلمبه داشت و یه کم می‌لنگید. نمی‌دونم لنگیدنش به خاطر وزنش بود یا اتفاقی براش افتاده، اما هرچی بود تغییرش خیلی به چشم میومد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۲ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۲ مه ۲۰۲۲     

باورش سخته. اما یه مسئول کارخونه لیپتون یه روز صبح از خواب بیدار شده و با خودش گفته yellow label به اندازه کافی مزخرف نیست، یه عطری اسانسی چیزی بهش بزنیم که خرابش کنیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۰۶ نوشت.
.............................................................................................

دوشنبه، ۹ مه ۲۰۲۲     

به جز اون یه فصلی که دریابندری از خودش سرهم کرده و به اسم ویل کاپی گذاشته وسط کتاب، چندتا فصل از کتاب اصلی هم هست که نمی‌دونم چرا ترجمه نکرده. هر چندوقت یه بار قلقلکش می‌افته به جونم که اونا رو ترجمه کنم. اما اشکالش اینه که هر کاری کنم قاعدتا نتیجه خیلی تحت تاثیر کار دریابندری و یه کپی درجه دوم همون می‌شه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۷ نوشت.
.............................................................................................

دوشنبه، ۹ مه ۲۰۲۲     

جانی ورساچه یه خونه شیش طبقه تو نیویورک داشته که طراحی داخلی و بازسازیش طبق سلیقه خودش بوده. بعد از مردنش خونه دست یه زن و شوهر سوئدی بوده که حالا می‌خوان با یه قیمت فلان میلیون دلاری بفروشن و یهو عکسای این خونه اومده تو اخبار زرد سوئدی. هر چی از طراحیش بگم کم گفتم. کلا با نویز رنگی فرقی نداشت. واقعا پول دست کیه؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۰ نوشت.
.............................................................................................

چهارشنبه، ۴ مه ۲۰۲۲     

یعنی تاحالا یکی از این دانشمندا تحقیق نکرده که ببینه دلیلش چیه که هرچی مردای قرمز پخمه و بی‌ریخت به نظر میان، خانوماشون برعکسن؟ اسم مقاله‌شم بذاره چگونه تقاطع سکسیسم و ریسیسم را ببابیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۳۸ نوشت.
.............................................................................................

دوشنبه، ۲ مه ۲۰۲۲     

دردش جوری نیست که زندگی رو مختل کنه. اما هست و همین کافیه که مسکن بخورم. بیست سال پیش کلی توجیه می‌تراشیدم که مسکن نخورم اما الآن به نظرم فضیلتی تو درد کشیدن نیست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۱۳ نوشت.
.............................................................................................

یکشنبه، ۱ مه ۲۰۲۲     

دندونه رو بالاخره کشید. بار اولم نبود اما این بار به شکل غیرمنتظره‌ای احساس نقص عضو دارم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۹ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۲۸ آوریل ۲۰۲۲     

یه جوری از بچگی برای حفاظت از حقمون با چنگ و دندون جنگیدیم که توی هر برخوردی با بقیه گارد می‌گیریم و دائم منتظریم طرف مقابل بهمون ضربه بزنه. یه جوری که الآن نمی‌دونم با موفقیت از کلاهبرداری فرار کردیم و فروشنده و دلال نابکار رو گره زدیم به هم، یا با شک الکی یه فرصت طلایی رو از دست دادیم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۸ نوشت.
.............................................................................................

سه‌شنبه، ۲۶ آوریل ۲۰۲۲     

از صبح چایی و شربت بیدمشک و شیرموز و نوشابه و آب‌سیب خوردم. حالا می‌خوام بدونم اگه روی اینا چایی بخورم یه وقت حالم بد نشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۳۵ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۴ آوریل ۲۰۲۲     

مثلا همین آقای کت استیونس، یه آهنگ داره برای صد تا آدم چرب و چیلی خونده. هی می‌گه: «لیزا لیزا، صد لیزا لیزا»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۶ نوشت.
.............................................................................................

پنج‌شنبه، ۱۴ آوریل ۲۰۲۲     

مشاهده: اکراه از جوراب خیس از چهارسالگی شروع می‌شه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۴ نوشت.
.............................................................................................

سه‌شنبه، ۱۲ آوریل ۲۰۲۲     

چهار پنج سال پیش یه سفر اسکی دسته‌جمعی رفته بودن. بعدش گفت شوهر فلانی خیلی آقا و صبوره، من اگه جاش بودم سر نیم ساعت از غرغراش خسته می‌شدم. درحالی‌که فلانی و شوهرش هنوز رسما با هم زندگی می‌کنن، دو سال با هم بودن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۲۲ نوشت.
.............................................................................................

سه‌شنبه، ۱۲ آوریل ۲۰۲۲     

همیشه می‌دونی که یه دفعه آخری هم در کار هست، اما معمولا همون لحظه نمی‌دونی که این دفعه آخره. دفعه آخری که کسی رو می‌بینی، دفعه آخری که روی کسی حساب می‌کنی، دفعه آخری که با یه دوست می‌خندی، دفعه آخری که توی مسیر همیشگی پیاده‌روی می‌کنی، دفعه آخری که بلوز موردعلاقه‌ات رو می‌پوشی …
پ.ن. یه روزی هم بود سیزده چهارده سال پیش که سر صبح زیر دوش به این نتیجه رسیدم که دفعه آخریه که تو اون حموم دوش می‌گیرم و بغضم ترکید. به هفته نکشید که دوباره همونجا زیر دوش بودم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۰۲ نوشت.
.............................................................................................

دوشنبه، ۱۱ آوریل ۲۰۲۲     

امکان خوندن کتاب فارسی دارم بدون برنامه مشخصی مشغولم. به قول یه ضرب‌المثل دزفولی: «نمی‌دونم پتم کنم یا دونم»
برای چندمین بار «دایی‌جان ناپلئون» خوندم. دو سه بار قبلی بیست سال پیش و قبل از دیدن سریال بود. این بار به طرز عجیبی می‌تونستم توی ذهنم متن رو با صدا و لحن هنرپیشه‌ها بخونم. نمی‌دونم از ذات سینمایی متن کتاب بود یا از وفاداری کارگردان و هنرپیشه‌ها به متن.
قبلا از یه کتاب پیمان هوشمندزاده (اگه اشتباه نکنم «ها کردن») خوشم اومده بود و تو دوران ماقبل تاریخ وبلاگشو تعقیب می‌کردم. برای همین رفتم سراغ «لذتی که حرفش بود». مجموعه شش‌تا تک‌نگاری که بعدا فهمیدم همون مونوگرافه. از سه‌تای اولش زیاد خوشم نیومد. اما سه‌تای بعدی: خیال، لذت و تن‌ترسه خوب بودن. شاید هم سر سه‌تا اول هنوز به فرمت کتاب عادت نکرده بودم.
«ماشأالله‌خان در بارگاه هارون‌الرشید» هم تکراری بود. اما برای پر کردن وقت و پرت کردن حواس زمان تعطیلات انتخاب خوبی بود. یه نکته هم این‌که به نظرم اومد که شخصیت ماشأالله‌خان، طرح اولیه شخصیت مش‌قاسم بوده.
«جای خالی سلوچ» رو شروع کردم. سابقه خوبی با دولت‌آبادی ندارم و با بایاس رفتم سراغش، اما خیلی خوب شروع شده. احتمالا خوندنش طول بکشه ولی امیدوارم تا آخر همین‌طور بمونه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۷ نوشت.
.............................................................................................

دوشنبه، ۱۱ آوریل ۲۰۲۲     

یکی از عجیب‌ترین ایمیل‌هایی که تاحالا دیدم از خانوم الف بود به خانوم ب که نوشته بود شوهرت به من نظر داره و لیاقتت بهتر از اینه، بعد هم نصف ایرانی‌های دانشگاه رو گذاشته بود تو cc. اخیرا شنیدم سر ماجرای دو نفر دیگه، خانوم الف حق رو داده به پسره و گفته: «مردا نیاز دارن explore کنن.»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۳۵ نوشت.
.............................................................................................

جمعه، ۴ مارس ۲۰۲۲     

باز رئیسم اول صبح بی‌مقدمه یه جلسه گذاشت برای یه ساعت بعدش، بدون توضیح و عنوان. باز یه ساعت هزار جور فکر عجیب غریب کردم که چه گندی ممکنه زده یاشم و چه خوابی برام دیده، اما این دفعه هم خبر خوبی بود. نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه ولی یه حسی می‌گه بالاخره یه بار که این ماجرا تکرار شد و بدون گارد رفتم جلسه، یهو اخراجم می‌کنه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۶ نوشت.
.............................................................................................

جمعه، ۴ مارس ۲۰۲۲     

نمی‌دونم چرا از صبح این دوتا تو کله‌ام قاطی شدن

Sold my guitar to the baker’s son
For a few coins and a place to hide
But I can get another one
An I’ll play for Magdalena
As I dream about movies they won’t make of me when I’m dead.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۳ نوشت.
.............................................................................................

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002