دوشنبه، ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۴
بهش میگم بیخودی گریه نکن، این چیزی نیست که بخوای براش ناراحت باشی. میگه تو نمیتونی تصمیم بگیری که من چه حسی داشته باشم!
یا اون دفعه داشتیم کنار رودخونه راه میرفتیم و از چیزایی که روی آب پیدا میشه میگفت. براش تعریف کردم که یه بار تو رودخونه دربند یه نوشابه دستنخورده پیدا کردیم و خوردیم. میگه تو نمیدونی آدم هرچی پیدا میکنه نباید بخوره؟ مگه دوپونت و دوپونطی؟!