پنجشنبه، ۲۶ ژانویه ۲۰۲۳
احتمالا تنها حرف جا موندهٔ گفتنی از این چند ماه، کتابا باشن. فعلا سه تاشون اینجا باشن. چهارتا دیگه هم بودن که به نظرم بهتره با هم و تو یه پست جدا دربارهشون بنویسم.
* The buried giant: طبق معمول ایشیگورو، دوستش داشتم. همیشه با مضمون خاطره، بازی میکنه اما این بار حافظه و خاطره، خود موضوع اصلی داستان بود. این که اصلا خوبه که خاطره داشته باشیم یا بد. خیلی هم آروم و یواش میره سراغ این موضوع، جوری که از شروع داستان انتظار همچین جهتی نیست. آخر داستان هم دوست داشتم. خیلی غیرمنتظره و حسابشده، برمیگرده سر جایی که فکرشو نمیکنی. همش به خودت میگی نه قرار نبود اینطوری بشه، اما واقعیت اینه که نتیجه محتوم همین بود، فقط نمیخواستی ببینیش.
* عزاداران بیل: مجموعه داستان کوتاه که هم تعریف زیاد ازش شنیده بودم و هم به خاطر داستان گاو و فیلمش، کنجکاو بودم که ببینم چیه. چیزی که اذیتم میکرد این بود که همه داستانها توی یک روستا و بین کاراکترای مشترک اتفاق میافتاد اما چون هرکدوم از داستانها سبک خودشو داشت، گیج میشدم و نمیتونستم تصور درستی از کاراکترا داشته باشم. داستان اول و دوم، ماورایی و ترسناک بودن. بعدیها یه مقدار واقعگراتر بودن و حتی یه داستان طنز هم بینشون بود. در مجموع از نیمه دوم کتاب راضیتر بودم.
* سه کتاب: سه تا مجموعه داستان کوتاه اول احمد محمود. تو مقدمه کتاب، پسر نویسنده گفته اینا کارای اول بابام بوده و خودش دوست نداشته دوباره منتشر بشن، اما حالا که مرده ما منتشر میکنیم و امیدواریم ازمون راضی باشه. و خب تابلو بود که چرا دوست نداشته دوباره منتشر بشن. داستانهای اول نویسندهٔ تازهکار که هنوز در حال آزمایشه. بهتر شدن کارش به مرور زمان مشخص بود. اما برای من که اولین کتاب محمود بود که میخوندم، شروع خوبی نبود. شاید اگه خواننده پروپاقرصش باشی، خوندن این داستانا مزه دیگهای داشته باشه.