دوشنبه، ۲۹ نوامبر ۲۰۲۱
فصل یخبندون شروع شده و مخصوصا اول صبح که هنوز هوا تاریکه، ممکنه زمین یخزده و لیز باشه. نمیدونم کی به اینا گفته که روی زمین نمک نپاشن و به جاش از سنگریزه استفاده کنن. از اواسط پاییز شروع میکنن به تناوب هر چند وقت یه بار سنگریزه جدید میپاشن روی تمام خیابونا و پیادهروها، اواسط بهار هم دوباره یکی دو هفته طول میکشه تا کل سنگریزهها از شهر جارو بشن. تو این فاصله پنج-شیش ماهه هم این سنگا همه جا پخش میشن. زیر کفش، توی خونه مشغول خط انداختن پارکت، لای لاستیک ماشین و دوچرخه، روی چمن باغچه. اون قدر تکراری میشن که توی زمستون دیگه به چشم نمیان، اما روزی که از زمین جمع میشن شهر به طرز محسوسی تمیزتر به چشم میاد.
حالا این وسط پریروز ساعت چهار صبح اومده بودن پای پنجره اتاق خواب ما سنگ بریزن. صدای موتور ماشینشون بلند بود و شبیه صدای موتورسیکلت شنیده میشد. تو همون خواب و بیداری تو ذهنم سناریو درست کرده بودم که اومدن یکی رو ترور کنن و یکی با موتور روشن منتظره که ضارب رو فراری بده. یه کم شرایط رو بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که بهتره به پنجره نزدیک نشم و همونجا تو تخت جام امنه و بعیده هیچ تیری به طرفم کمونه کنه. فقط داشتم تو دلم فحش میدادم که چه آدمای بیفکری پیدا میشن. لامصبا اومدن همسایه رو بکشن چرا ما رو بیخواب میکنن.
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۱۰ نوشت.