سهشنبه، ۱۹ اکتبر ۲۰۲۱
برای تحویل گزارش کارآموزی رفته بودم دفتر دکتر الف. نمیدونم چی شد که یهو سر صحبت باز شد و شروع کرد به نصیحت. گفت زمان ما کسی نبود بهمون بگه درس بخونین، کلی وقت تلف کردیم. حالا تو هی با دخترا یللی تللی نکن، بچسب به درس و مشقت. منم سرمو تکون میدادم و از راهنماییش تشکر میکردم. سر ظهر بود که از اتاقش اومدم بیرون، دیدم دو نفر از دخترا نشستن روی نیمکت جلوی ورودی. منم رفتم پیششون و مشغول صحبت شدیم. چند دقیقه بعد دکتر الف اومد که بره طرف سلف. یه نگاه «تو آدم بشو نیستی» به من انداخت و از بغلمون رد شد.