پنجشنبه، ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱
خاطره بویایی چیز عجیبیه. میتونه قشنگ بلندت کنه و ببره صاف وسط یه موقعیت قدیمی بنشونه. اینجا گاهی اوایل پاییز که هوا خنک شده و یه بارونی اومده و شاید یه همسایهای آتیش روشن کرده، پنجره رو باز میکنی و میبینی بوی یه شب بارونی عید تو شمال میاد. دیگه نه اون خونه هست، نه آدمایی که خونهاش کرده بودن، نه اون جمع بیست سی نفره که جلوی شومینه پانتومیم بازی میکردن. ولی من توی ایوون روی تشک نمکشیده صندلی نشستم، هوا میخورم و از پشت پنجره نگاهشون میکنم.
اینو آیدین در ساعت ۱۰:۲۱ نوشت.