مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


چهارشنبه، ۳۰ ژوئن ۲۰۲۱

اسپاتیفای با این‌که ده سال منو تحت نظر گرفته بازم تمام پیشنهاداش نامریوطن. اما یهو هفته پیش یه پلی‌لیست عمومی پیدا کردم که مثل عصای موسا بقیه پلی‌لیستا رو بلعیده. یه سریش چیزایی بوده که خیلی سال پیش گوش می‌کردم و به مرور فراموش کرده بودم. شنیدنشون مثل کشف دوباره جاییه که تو بچگی رفته باشی. به جز اینا، مابقی پلی‌لیست چیزاییه که باید بیست سال پیش می‌شنیدم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۲ نوشت.

داشت تو آشپزخونه می‌چرخید که سوژه خرابکاری پیدا کنه، رسید به کشوی چایی لیموی کذایی. پرسید این بوی چی بود؟ جعبه رو بهش نشون دادم، یه کم از نزدیک بررسی کرد و پیف پیف‌کنان از آشپزخونه دور شد. از تربیتم راضی‌ام 😂

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۱۲ نوشت.

مدیرم ساعت هفت و نیم صبح ایمیل زده برای ساعت ۹ جلسه خصوصی گذاشته، عنوانشم گذاشته short information بدون هیچ توضیح اضافه. یک ساعت هزار جور فکر و خیال کردم که چه خوابی برام دیده که این‌قدر فوری باید ابلاغ کنه. بعد اومده تو جلسه می‌گه به نظرم نسبت به کاری که تو تیم می‌کنی حقوقت کم بود، با اچ‌آر چونه زدم برات اضافه حقوق گرفتم! دستت درد نکنه خیلی کار خوبی کردی، اما لازم بود اینقدر استرس بدی؟ جواب گوشتای تن منو کی می‌ده که آب شد؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۹ ژوئن ۲۰۲۱

Too old to rock ‘n’ roll, too young to die.

دوباره همه زیر سی سال.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۹ نوشت.

اینشتین می‌گه: «دو چیز انتها نداره: نقل قول‌هایی که بعدها ایرانیا از من می‌سازن و جهان، البته از دومیش مطمئن نیستم.»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۴۷ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۸ ژوئن ۲۰۲۱

روز اول که رسیدیم رفتیم یه مغازه چایی‌فروشی که پونصد مدل محصول داشت، یه ارل گری با پوست پرتقال گرفتیم که خوب بود و با این که یه کم گرون بود، تمام ده سال گذشته چایی خونه و محل کارمون همین بوده. دیروز رفتم بازم بگیرم، گفت از اون دیگه نداریم به جاش یه چیز دیگه معرفی کرد و گفت شبیه همونه. با ماسک نمی‌شد بو کرد ولی بهش اعتماد کردم و گرفتم. از لحظه‌ای که توی ماشین ماسکمو برداشتم فهمیدم بوی لیموترشش آنچنان قویه که از پشت پاکت می‌ره رو اعصابم. فعلا گذاشتمش گوشه آشپزخونه و هر دفعه از کنارش رد می‌شم به فروشنده نفهمش فحش می‌دم. از اون قبلی نهایت دو روز دیگه ذخیره داریم و منم که طبق معمول از تغییر عادت عاجزم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۵۵ نوشت.

فقط دانش؟ هر چیز دیگه هم به ثریا مربوط بود یه مردانی از سرزمین همیشه پارس پیدا می‌شدن که برن دنبالش. حالا شما بهترین چیزا رو ببند به بهرام ببین یکیشون می‌ره دنبالش؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۰۷ نوشت.

The old man then prepares to die regretfully
That old man here is me

اون موقع که اینو نوشتن، هیچ‌کدوم هنوز حتی سی ساله هم نبوده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۴۵ نوشت.

متاسفانه اطلاعاتمون درباره شومپت به شدت محدوده. تا اینجا صرفا می‌دونیم بعضیاشون می‌تونن صفت کته‌کله بگیرن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۶ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۲۶ ژوئن ۲۰۲۱

یه پولی از کردیت کارتم طلب داشتم. دو سه روز سایت لگو رو بالا پایین کردم که باهاش برای خودم یه سرگرمی خوب بگیرم، آخرش همشو دادم ملافه و روتختی گرفتم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۴۹ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۲۵ ژوئن ۲۰۲۱

هوس کردم مثل قدیمیا نامه بنویسم و نامه بگیرم. روی کاغذ و دست‌نویس، طولانی و از هر دری سخنی. بعد از کشوی میزتحریرم پاکت و تمبر بردارم، روی پاکت آدرس بنویسم و ببرم بندازم تو صندوق پست. اما هرچی فکر کردم دیدم بین همه دوست و آشناها فقط آدرس خونه مامان بابامو بلدم که اونم هر شب باهاشون تصویری صحبت می‌کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۵ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۲۴ ژوئن ۲۰۲۱

امروز سوم تیر بود؟ فردای انتخابات ۸۴ (مطمئن نیستم مرحله اول بود یا مرحله دوم) بعد از ظهر امتحان پایان‌ترم مدار واسط داشتیم. از صبحش رفته بودم دانشکده و با دو نفر از بچه‌ها درس می‌خوندیم. یکیشون یه مانتوی نوی سفید با گلای قرمز درشت پوشیده بود و نگرانیش از نتیجه انتخابات این بود که شاید دیگه نتونه اون مانتو رو توی دانشگاه بپوشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۹ نوشت.

سال کنکور یه تکنیک من‌درآوردی ساخته بودم که بعد از ظهرا چند دقیقه استراحت کنم و خوابم نبره. چشم‌بسته دراز می‌کشیدم و نفس‌های آروم طولانی می‌کشیدم و می‌شمردمشون. برای تعداد نفس‌ها حد تعیین می‌کردم و آخرش پنج‌تا هم اضافه می‌کردم. جواب می‌داد و بعدا دیدم که جاهای دیگه هم شبیه این تکنیک هست. هنوزم بعضی روزا بعد از نهار ازش استفاده می‌کنم، اما چند وقته که دیگه به خوبی قدیم کار نمی‌کنه. حتما باید بخوابم که بتونم خستگی در کنم. ظاهرا اوضاع سوخت و ساز بدنم یه تغییری کرده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۳۳ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲۳ ژوئن ۲۰۲۱

چرخه شکار و شکارچی و هرم طبقاتی مصرف غذا طی چند میلیون سال شکل گرفته. گیاه‌خواری نظم این سیستم رو به هم نمی‌زنه؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۰۲ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱

شاید علاقه بین آدما، یه حجم نامنظم بزرگ تو یه اتاق تاریک باشه. مثلا فکر کن همون فیله، اما بزرگ‌تر و بی‌نظم‌تر. طرف مقابل با یه چراغ‌قوه از یه زاویه رندومی نور می‌اندازه روی اون حجم. خود چراغ‌قوه ممکنه نور موضعی داشته باشه یا واگرا، ممکنه نورش ضعیف باشه یا قوی، به حجم نزدیک باشه یا ازش دور باشه، جاش ثابت باشه یا تغییر موضع بده. شکل سایه این ماجرا روی دیوار روبرو، می‌شه برداشت آدم از چیزی که مابین خودش و طرف چراغ‌دار می‌گذره. اون حجم بدون تغییر سر جاش هست، اما هر چراغ‌داری سایه مخصوص خودشو درست می‌کنه. بعضیا یه نور کوتاهی می‌اندازن و می‌رن، بعضیا دائم چراغ‌قوه به دست منتظرتن. اغلبشون حتی خودشون انتخاب نمی‌کنن که چه نوری و از چه زاویه‌ای بتابونن. ما اسمای مختلف روی سایه‌ها می‌ذاریم و بعضی سایه‌ها رو بیشتر از بقیه به چشممون میان. بعضیاش برامون دلنشین‌تره. بعضیاشون به همدیگه شبیهن و بعضیا به وضوح منحصر به فرد. نکته اصلی اینه که شناخت و برداشت ما از اون حجم چندان قائم به خودمون نیست، بلکه بیشتر بستگی به طرف مقابل داره و فرقش با داستان فیل هم همینه. دست آخر همه چراغ‌دارهایی که تو زندگی می‌بینیم دست به دست هم می‌دن که شناخت ما از اون حجم شکل بگیره و حتی سایه‌های دیگه رو بهتر بفهمیم.
خیلی پیچیده شد. راستش خودمم مطمئن نیستم چه نتیجه‌گیری باید از این مدل بکنم و چرا دارم درباره‌اش حرف می‌زنم. بیشتر یه سرنخ بالقوه قلقلک ذهنیه تا جواب چیزی.

[۷ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۲ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۲۱ ژوئن ۲۰۲۱

آدم آرشیو جمع‌کنی هستم، در واقع اهل دور انداختن چیزی نیستم مگر این‌که مجبور بشم. یکیش هم روزنامه و مجله. یه آرشیو بزرگ روزنامه‌های اصلاح‌طلب از سال ۷۸ تا ۸۹ داشتم که یه قسمتش رو زمان دانشجویی برای یه نمایشگاهی دادم به انجمن اسلامی و نمی‌دونم چرا دیگه پس نگرفتم. مابقیش هم سال‌ها بعد مجبور شدم بابت کمبود جا بذارم دم در. اما اون تجربه هم باعث نشد از جمع کردن دست بردارم. یه مقدار زیادی هم مجله دارم که فعلا هستن. هرچی که هست، عواقب این اخلاق تو ایران و بیرون ایران خیلی متفاوته. یه نکته مثبتی که تو ایران بود این بود که مجله‌ها زیاد عمر نمی‌کردن و بالاخره دیر یا زود به هر دلیلی تعطیل می‌شدن. موقعی متوجه این نکته شدم که اینجا اشتراک اکونومیست گرفتم و تعطیل نشد که نشد. تا جایی که دیگه جای نگهداریشو نداشتم و به جای سبک کردن قدیمیا مجبور شدم اشتراکمو قطع کنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۰۶ نوشت.

از متخصص خفن تقویت‌کننده توانمون پرسیدیم سری ولترا چیه، گفت: Just a polynomial named after an Italian guy.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۰ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۲۰ ژوئن ۲۰۲۱

آدم تو بیست سالگی فکر می‌کنه همیشه همون طور که هست می‌مونه. یه روز دم چهل سالگی می‌ره جلوی آینه و می‌بینه قسمت‌های زیادی از جسم و ذهنش نسبت به اون خود بیست ساله تغییر کرده. حالا یکی ممکنه از این تغییرات خوشحال باشه، یکی ناراحت. کاری به این ندارم. اما عجیبه که بازم خیال می‌کنه دیگه تغییر تموم شده و همینی که هست می‌مونه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۵۹ نوشت.

این که شما تناقض دارین اولش به خودتون مربوطه. اما وقتی تناقضتونو تو یه شبکه اجتماعی پست می‌کنین دیگه به ما مربوط می‌شه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۴۵ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۹ ژوئن ۲۰۲۱

تو Always، قول بدون ته زیاد می‌ده. تعریفش از “همیشه”، موکول به اتفاقات تجربه نشدنیه: forever and a day, till the stars don’t shine, till the heavens burst and the words don’t rhyme. خب تو که اصلا اون موقع نیستی که حرفشو می‌زنی. اما این وسط یکیش هست که فرق داره: I know when I die you’ll be on my mind و به نظرم طبیعیه که این از بقیه قوی‌تره. حتی قول کار خاصی نمی‌ده، انگار فقط تسلیمه. امیدوارم شاعر موقع نوشتن شعر متوجه این فرق بوده باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۲:۴۹ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۷ ژوئن ۲۰۲۱

شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بی گنه برانی

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۶ نوشت.

یه کدی هم بود مال تکلیفای یه درسی که یه باگ عددی داشت و تو یه فرکانس خاص جواب عجیب غریب می‌داد. اما درسش همون طوری پاس شد و منم دیگه بیخیال اون باگه بودم. زد و هارد کامپیوتر دانشگاهم ترکید و با بدبختی تونستم یه سری چیزا رو از روش نجات بدم. یکیش همین تکلیف این درسه بود و نفهمیدم چه بلایی سرش اومد که باگش خودبخود رفع شده بود.
یکی از رفتارای بیخود من تو زندگی این بوده که به مشکلات وقت بدم تا یا خودشون حل بشن یا من بهشون عادت کنم. این ماجرا احتمالا یکی از معدود مواردی باشه که خودشون حل شدن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۶ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۱۶ ژوئن ۲۰۲۱

بله عزیزان، بزرگترین اثر مهاجرت اینه که شما رو بی‌کس می‌کنه. شاید بعدش بتونین آدم جدید دور خودتون جمع کنین، اما کیفیتش دیگه اونی که بود نمی‌شه. البته که تنها اثرش نیست، اثرات مثبت هم داره. اگه خواستین مهاجرت کنین، اگه نخواستین نکنین. فقط بعدا نگین نگفتم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۲۶ نوشت.

یعنی به عمر من قد می‌ده که بتونم یه روز همه این دندونا رو بکشم و جاش یه سری جدید دربیاد، یا باید همین‌جوری کجدار و مریز باهاشون بگذرونم؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۸ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۵ ژوئن ۲۰۲۱

این مبحث ۱۲ سطح دوستی تو عربی رو دیدم. یه چند دقیقه‌ای باهاش کلنجار رفتم و سعی کردم دوستامو با این سیستم طبقه‌بندی کنم تا به این نتیجه رسیدم که سیستم چرندیه و دوستی عددپذیر نیست.
***
پریروز با همکلاسیش که بهش می‌گه بهترین دوست رفته بودن پارک بازی کنن. منم هم‌زمان رفته بودم خرید. وقتی برگشتیم خونه ازم پرسید تو هم با بهترین دوستت رفته بودی بیرون؟ بهش گفتم دوست خوبام هرکدومشون یه جای دنیاس و با هیچ‌کدوم نمی‌تونم برم بیرون. یه کم حیرون و نامطمئن نگاه کرد و وقتی دید چیزی از من عایدش نمی‌شه رفت سراغ بازیش. مریم هم بهم تذکر داد که ذهن بچه رو با این مباحث پیرمردی مشغول نکنم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۰۷ نوشت.

اتفاقا خودنویس هم یه وسیله شخصیه. بعد از چند سال استفاده با مدل قلم گرفتن و نوشتن صاحبش هماهنگ می‌شه. از اون طرف کافیه دو دقیقه دست یه آدم جدید کارنابلد باشه تا چنان سرش داغون بشه که موقع نوشتن صدای خش خش روح‌خراش بده. بعد اون استاد کوبایی رواعصاب میومد تو اتاق من، زرتی خودنویس رو برمی‌داشت تئوری‌های صدتا یه غازشو می‌نوشت. هر بارم آخرش می‌گفت چه قلم خوبیه. من تو دلم فحشش می‌دادم، ولی ظاهرا توقع داشت بگم قابل شما رو نداره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۸:۵۵ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۱۴ ژوئن ۲۰۲۱

آنلاین و مستقیم از خود برند تولیدکننده یه خودنویس خریدم، برای خودشیرینی یه فشنگ جوهر آبی اشانتیون گذاشته توش فرستاده. لامصب حالا گیرم ندیدی که هم بدنه‌اش قرمزه هم جوهر قرمز کنارش سفارش دادم. تو که شغلت اینه نباید عقلت برسه اقلا فشنگو بذاری کنارش تو پاکت که دو روز دردسر شستنش نیفته گردن من؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۵ نوشت.

اینو تو ویکی‌پدیا پیدا کردم. درست حس کرده بودم که لولو چیزی نفهمیده. خود بویی هم احتمالا نمی‌دونسته چرا این کارو کرده.

He later remarked that he felt it was unfair to give it to Lulu in 1973 because it dealt with the “devils and angels” within himself (she later confessed she “had no idea what it meant”).

درباره کاور نیروانا هم از قول یه منتقد و بعد از قول بویی نوشته:

– Cobain’s haunting vocals overtook and descended the Bowie lyric into an arena of darkness and hallucination that seemed to be Bowie’s original intent.

– It was a good straight forward rendition and sounded somehow very honest.

برم منتقد موسیقی بشم؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۰۶ نوشت.

دیشب تا صبح اینو تو مغزم می‌خوندن.

People cry and people moan
Look for a dry place to call their home
Try to find some place to rest their bones
While the angels and the devils try to make them their own

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۱۴ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱

اومد لیوان منو زد کنار، زیر لیوانی رو برداشت که باهاش بازی کنه. گفتم این مال من بود، باید اجازه می‌گرفتی. گفت: «آها، می‌شه اینو دیگه لازم نداشته باشی؟»

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۲۴ نوشت.

هر روز بیشتر از «حافظه» تعجب می‌کنم. اتفاقی یه سری عکس پیدا کردم از یه برنامه گروهی کلکچال. از روی ترکیب جمعیت می‌تونم زمانشو حدس بزنم. عجیبه مال یه دورانیه که فکر می‌کردم هیچ عکسی ازش موجود نباشه. از اون عجیب‌تر این‌که اصلا این برنامه رو یادم نبود. خیلی که زور بزنم یکی دوتا برخورد یادم میاد که احتمالا همون روز اتفاق افتاده ولی از کلیت روز چیز خاصی یادم نبود و نیست. یا باید آلزایمرو جدی بگیرم، یا ناخودآگاهم یه بلایی سر حافظه‌ام اورده و نفهمیدم. عکسا مال دوران ماقبل دوربین دیجیتاله و با کیفیت افتضاح اسکن شدن. حتی نمی‌دونم دوربین مال کی بوده که ببینم کیفیت بهتری ازشون پیدا می‌شه یا نه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۹ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱

حدود یک سوم آخر The man who sold the world که کلام نداره، حس ملانکولی خاصی داره. تنها کاوری که دیدم که این حس رو مثل آهنگ اصلی منتقل کرده مال نیروانا بوده. بقیه کم و بیش خرابش کردن. اون سر طیف هم احتمالا Lulu باشه که اصلا انگار هیچی از آهنگ نفهمیده. عجیب این‌که خود بویی توی این کاور نقش داشته.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۱ نوشت.

جواب بعضی از سوالا رو قرار نیست هیچ‌وقت پیدا کنیم. مدام پرسیدنشون هم فرقی تو اصل موضوع ایجاد نمی‌کنه. در مورد اغلبشون حتی اگه به فرض محال به جوابشون برسی بازم هیچی عوض نمی‌شه. ولی بازم وقت و انرژیه که می‌ریزیم پاشون.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۱۵ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۱۱ ژوئن ۲۰۲۱

از خونه کار کردن یه مزایایی هم داره. مثلا امروز یه جلسه یک‌ساعته بود که فقط باید گوش می‌کردم. تو اون یه ساعت تونستم لباسا رو از روی بند جمع کنم، گرفتگی چاه حموم رو باز کنم، نون سبوس‌دار خونگی بپزم، دو تا بلوز اتو کنم، آخرشم یه چایی برای خودم بریزم و دوباره بشینم پشت میز. خلاصه این که هنرش نیز بگو.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۷ نوشت.

هر تصمیمی که آدم تو زندگی می‌گیره و هر انتخابش،‌ فضای انتخاب‌های بعدیشو به کل عوض می‌کنه. این‌جوری نیست که ده سال بعد برگردی بگی می‌تونستم اون موقع جای A و B رو عوض کنم و همه چیز امروز همین‌طوری بود که هست به جز جای اون دو تا.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۸:۲۲ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۱۰ ژوئن ۲۰۲۱

این همه قسم و آیه و تکرار که no I don’t have a gun، آخرم شات‌گان گذاشت زیر چونه خودش و ماشه رو کشید.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۵۴ نوشت.

لابلای ریشم موی سفید ظاهر شده و داره بیشتر هم می‌شه. یادمه یه روزی خونه مادربزرگم بودیم و بابام ریش گذاشته بود. مادربزرگم اومد یه دستی به ریشش کشید، سفیداشو بررسی کرد و زد زیر گریه. باید یادم باشه وقتی رفتم ایران ریشامو کوتاه کنم.
پ.ن. بابا اون موقع چهل، چهل و یک سالش بود. چقدر بزرگ به نظر میومد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۰۰ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۹ ژوئن ۲۰۲۱

ازدواج فامیلی خودش به اندازه کافی پیچیده هست. این که آدم از دخترعموی حامله‌اش جدا بشه و چند وقت بعد با یه دخترعموی دیگه‌اش ازدواج کنه دیگه واقعا ورای سطح درک منه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۴ نوشت.

وقتی آدم تو مسافرت می‌ره هتل، درواقع کاربرد اصلی اون هتل براش جای خوابه. ولی من تاحالا هتلی ندیدم که بشه توش راحت خوابید. ترکیب تشک و لحاف و بالش هیچ‌کدوم هیچ نکته‌ای در راستای خواب راحت نداره. حالا یه هتلی هم تو فلورانس رفتیم که یه ساختمون چهارصد ساله بود و تو لیست جاذبه‌هاش نوشته بود طبقه دوم روح داره. تا صبح با چشم باز خیره شده بودم به سقف.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۲ نوشت.

هی می‌گن مسواک وسیله شخصیه. ولی مسواک یه وسیله «ترجیحاً فردی»ه، اگه لازم بشه می‌شه با کسی تقسیمش کرد، به آدمش بستگی داره و شرایط. ولی شخصی نیست. چشمتو ببند، چندتا مسواک ببر تو دهنت ببین می‌تونی تشخیص بدی کدومش مال خودته؟ بالش اما شخصیه. فرم سر و گردن و اخلاق خواب و بوی آدمو می‌گیره. سرتو بذار روش دوتا غلت بزن سریع می‌فهمی مال خودت هست یا نیست. یه دلیل این‌که از بالشای پفی نرم خوشم نمیاد همینه که هیچ وقت شخصی نمی‌شن، همون جور بی‌هویت می‌مونن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۳۱ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۸ ژوئن ۲۰۲۱

موسیقی:
Barbara Pravi – Voilà
نمی‌فهمم چی می‌گه ولی حس خوبی بهم می‌ده. فکر کنم همین کافیه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۲۱:۳۹ نوشت.

من با همه بچگیم می‌فهمیدم علاقه‌ای که این دوتا به هم دارن و ابراز می‌کنن با چیزی که از سایر اطرافیان می‌دیدم فرق داره. چند سال بعد که بچه هم داشتن، بیماری روانی پسره عود کرد و از هم جدا شدن. بازم شنیدم که گفته بود فلانی مرد بی‌نقصی بود اما هرقدر سعی می‌کرد نمی‌تونست شوهر خوبی باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۵ نوشت.

پیرمرده تو میوه‌فروشی چسبیده بود به گیلاسا، مشت مشت می‌ریخت تو کیسه. حوصله‌ام سر رفت، زیر لبی گفتم لامصب یه چیزی هم برای ما بذار. برگشت یه نگاهی کرد رفت کنار. اینم از شانس ما و عواقب زندگی تو شهری که پر ایرانی باشه.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۳۹ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۷ ژوئن ۲۰۲۱

تو این کلاب‌هاوس چی‌کار می‌کنین؟ واقعا یه ساعت می‌شینین حرفای یکی که نمی‌دونین کیه گوش می‌کنین که شاید یه چیز به درد بخوری بگه؟ دو هفته‌اس اکانت باز کردم، سر جمع پنج دقیقه هم نتونستم تحملش کنم. یا من بلد نیستم بگردم، یا پیشنهادای خودش بیخوده، یا کل ایده این شبکه چیز چرندیه.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۵ نوشت.

تو ورودی قسمتمون تو شرکت یه عکس دسته‌جمعی هست. یه روز آفتابیه که همه رفتیم بیرون ساختمون، کنار رودخونه. مجوز فروش اولین محصول 5G شرکت تو آمریکا با کمک روش اندازه‌گیری اختراعی تیم ما صادر شده بود. بستنی و شراب گازدار بدون الکل خوردیم و عکس گرفتیم. هیچ نتیجه مادی‌ای برام نداشت، اما یکی از معدود روزاییه که احساس کردم شغلم معنی داره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۱۲ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۶ ژوئن ۲۰۲۱

اسم دوست‌دختر سابق و فعلیش یکیه. نمی‌دونم به فراوانی اون اسم مربوط می‌شه یا یه حکایت دیگه‌ای پشتش خوابیده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۷ نوشت.

غذای همه رو به جز مال من آورد. گفت مال تو آماده بود اما بشقابش خراب شد حالا دارن دوباره می‌چینن. موقع غذا خوردن همش داشتم فکر می‌کردم این گوشتا پنج دقیقه پیش افتاده بودن روی زمین، دوباره گذاشتن تو بشقاب جلوی من. از این رستورانا بود که توقع انعام هم دارن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۷ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۵ ژوئن ۲۰۲۱

حالا نه که خیلی خنده‌رو و خوش‌اخلاقم، وقتی می‌رم بیرون یادم می‌ره عینک آفتابی با خودم بردارم، آفتاب قطب شمال هم که یا نیست یا مستقیم تو چشم آدمه. نتیجه این ‌که روزای آفتابی اخم می‌کنم تو خیابون راه می‌رم. یه جوری که هرکی ببینه فکر کنه با یه من عسل هم نمی‌شه منو خورد، در حالی که فقط دارم سعی می‌کنم از چشمام محافظت کنم. اونم تو این سنی که باید مواظب چین و چروک پیشونیم باشم.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۴:۵۵ نوشت.

.............................................................................................


جمعه، ۴ ژوئن ۲۰۲۱

امروز از اون روزاس که هر کاری می‌خوام بکنم به خودم می‌گم «که چی بشه؟» بعد می‌شینم سر جام.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۰ نوشت.

There were times in my life
When I was goin’ insane
Tryin’ to walk through
The pain
When I lost my grip
And I hit the floor
I thought I could leave
But couldn’t get out the door
It’s amazing
With the blink of an eye, you finally see the light
It’s amazing
When the moment arrives that you know you’ll be alright

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۲ نوشت.

روی هر آدمی که دست بذاری برای خودش یه قصه‌اس. حالا ممکنه از یه قصه‌ای بیشتر خبر داشته باشی، از یکی دیگه فقط در حد یه خط. همیشه سعی کردم این یه خط یه خط‌ها رو ببینم و جمع کنم. برنامه‌ام این بود که یه سری داستان کوتاه باهاشون بنویسم، اما اون پروژه احتمالا هیچ‌وقت محقق نمی‌شه. سعی می‌کنم بعضیاشو به مرور اینجا بنویسم. حالا شاید یه روزی به داستان کوتاه هم رسید. طبیعتا این تمام قصه‌‌شون نیست، از دید من ناظر بیرونی نوشته شده و محدود می‌شه به آدمایی که اینجا رو نمی‌خونن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۳۴ نوشت.

.............................................................................................


پنج‌شنبه، ۳ ژوئن ۲۰۲۱

از هندونه‌فروش محبوبم یه هندونه گرفتم، برای اولین بار ظرف سه سال سفید و بی‌مزه از آب در اومد. احساس می‌کنم به اعتمادم خیانت شده.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۰۸ نوشت.

آخه مرد حسابی این چه کاریه با این آهنگ کردی؟ آدم این‌قدر زن‌ذلیل؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۱ نوشت.

شرکت بغل ساختمونای دانشگاه و یه سری دبیرستانه. دیروز سر راه یه دختر پسر هفده هجده ساله دیدم که دست همدیگه رو گرفته بودن و داشتن راه می‌رفتن. یه جوری گرفته بودن که مچ یکیشون به زودی در می‌رفت. یکیشون هم جلوتر راه می‌رفت و عملا اون یکی رو دنبال خودش می‌کشید. مصلح اجتماعی که من باشم، وسوسه شده بودم برم جلو و بهشون تذکر بدم و اشتباهشون رو اصلاح کنم. ولی مگه خودم دفعه اول دوم چه جوری بودم؟ به نظر خودم که حتما بی‌نقص بودم، اما نظر من حداکثر پنجاه درصد ماجراست.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۸:۴۰ نوشت.

.............................................................................................


چهارشنبه، ۲ ژوئن ۲۰۲۱

حکمت روز

تا یه سایز کم کردین نرین بدو بدو شلوار کوچیک بخرین. یه پاندمی و چندماه خونه موندن کافیه که شلوارای جدید تنگ بشن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۷ نوشت.

عادت واقعا چیز عجیبیه. هنوزم که هنوزه موقع روشن کردن ماشین ناخودآگاه پای چپم می‌ره که کلاج بگیره.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۱:۳۶ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱ ژوئن ۲۰۲۱

آقای همسایه با کت و شلوار و دسته گل اومد خونه. پنج دقیقه بعد تنها و دست خالی با شلوار جین و تی‌شرت رفت بیرون. هیچ سناریویی به ذهنم نمی‌رسه که با این شرایط منطبق باشه.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۲۰:۲۱ نوشت.

وسط میدون دروازه شاه تو مرکز شهر، یه مجسمه ۱۲ متری کارل نهم هست که نشسته رو اسب. اولش جالبه، اما بعد از یه مدت از بس از کنارش رد می‌شی برات تکراری می‌شه و دیگه اصلا نمی‌بینیش. حالا از وقتی یه عکس دیدم که چهارده پونزده سال پیش یه دانشجوی بیست و سه چهار ساله ایرانی ازش رفته بالا و روی اسب نشسته بغل دست کارل، کرمش افتاده به جونم که کاش منم رفته بودم اون بالا. اما خب اون موقعی که صحبتش شد و عکسشو دیدیم، چهار تا پیرمرد چهل ساله ایرانی با شکم برآمده بودیم که داشتیم کنار پایه مجسمه بستنی می‌خوردیم و هرچی بررسی کردیم نفهمیدیم چطوری می‌شه بدون شکستگی گردن ازش رفت بالا.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۶:۳۶ نوشت.

یهو خیلی از این کانسپت «سهم من از خودم» خوشم اومد. قبلا هزار بار شنیده بودمش اما نمی‌دونم چطور تا حالا توجهم بهش جلب نشده بود. اون جایی که تمام مسئولیت‌های اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی،… کنار رفته باشن چی از آدم می‌مونه؟ مشغولیت ذهنیش چیه؟ چه کارایی ازش سر می‌زنه؟

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۹:۵۸ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002