یکی به یکی دیگه نامه زده، از عشق بهش ابراز پشیمونی کرده و «بین ما هرچی بوده تموم شده». کپی این نامه تو آرشیو من چیکار میکنه؟ کدومشون برای من فرستاده؟ چه خبر بوده تو اون دانشگاه؟ :))))
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۳۱ نوشت.
ساعت هفت صبح کوبیدم رفتم اون سر شهر دم انبار طرف که دو تا میز تحویل بگیرم. قبض به اسم مریم بود و پشت در نوشته بود اگه قبض به اسم خودتون نیست باید وکالت داشته باشین. کلی به خودم فحش دادم که نگفتم بیارن دم خونه تحویل بدن و داشتم فکر میکردم حالا دوباره کی فرصت بشه که دوتایی بیایم تحویل بگیریم. بعد یارو اومد و حتی اسممو نپرسید و میزا رو تحویل داد. یه بار دیگه خساست از ماجرا سربلند بیرون اومد.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۵۸ نوشت.
قدیما که اینترنت دایالآپ بود و مثل الآن دائمی نبود، یه فایل ورد روی دسکتاپ داشتم که از صبح هرچی به ذهنم میرسید توش مینوشتم تا شب که وصل بشم به اینترنت. آخر شب اکثرش پست میشد، ولی تک و توک هم بودن که به هر دلیل تصمیم میگرفتم پست نکنم. اونا رو تو همون فایل زیرشون خط میکشیدم و میرفتن تو بایگانی. یه روزایی هم احتمالا مرز دفتر خاطرات و پست زیرخطدار تا جایی محو شده که جای همدیگه رو گرفتن. اقلا این چیزیه که یادم مونده. حالا سوال میلیون دلاری اینه که اون فایل کجاست؟ جواب دوزاریش اینه که یه فایل نیست. به یه دلیلی که نمیدونم، ده تا فایله که با پسوند 2 و temp و new و امثالهم سیو شدن. یه روز باید بذارمشون کنار هم و مشترکات و تفاوتهاشون رو پیدا کنم و اقلا یه فایل تر و تمیز درست کنم. فعلا باید بره تو لیست پروژههای آینده.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۵۹ نوشت.
دیروز هم تو آزمایشگاه چیزی عایدم نشد. به جاش با همکارم رفتیم دنبال طراحی یه چیزی که عموم آدمایی که میدونن چی میگن معتقدن قابل ساخت نیست. اونجام دو تا وایتبورد سیاه کردیم و طبیعتاً به جای خاصی نرسیدیم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۷ نوشت.
نیروهای برتر را برای Nightwish متقدم شکرگزاریم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۲:۳۷ نوشت.
هنوز ده دقیقه نشده پست قبلی رو فرستادم. یه چیزی ته مغزمو قلقلک میده که پس کو لایک و ریپلای؟ اثر توییتر عمیقتر از اونه که آدم فکرشو میکنه.
حس میکنم بیست سال پیش، نوشتن مدل «من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند» بود. اما الآن دغدغه خواننده و نظرش مهمتر شده و ناخواسته خودسانسوری هم همراهش میاد. حالا نمیدونم این تغییر وضعیت از همهگیری شبکههای اجتماعی میاد، یا از گذر زمان و محافظهکاری خودم. الزاما چیز بدی نیست، اما اون چیزی نیست که اینجا بهش عادت داشتم. شاید برای همینه که ناخودآگاه به این وضعیت تعطیل دچار شده.
اینم خودش پارادوکسیه. همزمان دوست دارم با نوشتن لایک جمع کنم و نظر خواننده مهم نباشه که ذهنمو ول کنم و هرچی اومد بنویسم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۶ نوشت.
نشستم تو آزمایشگاه. فقط منم و صدای تهویه. فکرم همه جا هست به جز spectrum analyzer روبروم که از وقتی خریدیمش یه خروجی به درد بخور ازش درنیومده و امیدوارم تصمیم نگیرن پولشو از حقوقمون کم کنن. خب تو این موقعیت چه کاری بهتر از وبلاگنویسی؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۲۶ نوشت.