سهشنبه، ۲۱ ژانویه ۲۰۱۴ در و تخته
داشتم میگفتم. آخرین روزای مهرورزی بود و ما داشتیم با یه پرواز ایران ایر میرفتیم تهران. تو هواپیما فقط روزنامه ایران میدادن به مردم و احتمالا تنها دلیلش هم پایین اوردن تعداد برگشتیهای روزنامه بود. من چون دوست داشتم نشون بدم با اینکه خیلی وقته تو ایران زندگی نمیکنم، همه مسائل داخلی رو تعقیب میکنم، تمام روزنامه رو کلمه به کلمه خوندم. دوست داشتم ببینم ویترین دولتی که به سازمان برنامه و بودجه اعتقاد نداره، چی میگه. میشه گفت یه تعدادی از سختترین ساعتهای مطالعه عمرم رو گذروندم. در واقع اگر به یه صندلی کوچیک تو یه قوطی آهنی محدود نبودم و گزینه دیگهای بود همون اول کار روزنامه رو دور انداخته بودم.
برای اینکه دقیقتر بفهمین منظورم چیه چندتا مثال میزنم. چندتایی هم عکس یواشکی با دوربین موبایل توی نور کابین گرفتم که زیاد خوب نشده اما بعضی رو پست میکنم. راستش یه خاطره محوی داشتم که یه نفر میگفت عکسبرداری تو کابین هواپیما مجاز نیست و یک بار با عکسالعمل گمنامان سرباز مواجه شده بود، من هم برای همین یواشکی عکس میگرفتم:
* یکی از موارد جالب برای من، آگهی فروش کتاب منتخب صفحه حوادث سال ۹۱ بود. تا قبلش نمیدونستم اخبار قتل و دزدی و تجاوز تاریخ گذشته هم ارزش خریدن داره.
* و اما بشنوید از خبر حیرتانگیز کشف سنگ انساننما در مازندران.
* فکر میکردین زبان لاتین فقط تو واتیکان کاربرد داره؟ اشتباه نکنین، تو فدراسیون اسکواش غرب آسیا هم استفاده میشه.
* اینم دو نفر که به طور همزمان تو دو صفحه مختلف عنوان پیرترین رو کسب کردن.
* حالت چهارم ماده در قطر کشف شد.
* یه مورد تقریبا نصف صفحه از خدمات مرتضوی توی تامین اجتماعی تقدیر شده بود که احتمالا از اون مواردی بوده که بعدا معلوم شد خودش بابتش پول داده. اینم بگم که همه اینا چند هفته بعد از صدور حکم انفصال مرتضوی از خدمات دولتی بود.
* وسط یه مطلبی اشاره شده بود که ایفل، بلندترین برج دنیاست.
* این تیتر و مقاله طولانی مربوطه، یکی از رواعصابترین مغالطههای آماری بود که تو عمرم دیده بودم.
* البته استفاده از لفظ خاطرهانگیز برای بهرام شفیع چندان هم غلط نیست.
* آخرین مورد هم یه مقاله طولانی بود که پیوند خوبی بین آقای گودرزی و شقایق خانم برقرار کرده بود، که حالا بماند. اما چیزی که برای من خیلی جالب بود چندتا جمله کپی شده از ویکیپدیا بود که از قضا اون جملهها کار خودم بود!
دست آخر تصور من از تحریریه روزنامه یه چیزی شبیه تحریریه بخش فارسی صدای آمریکا بود. یعنی یه سری آدم رو نشوندن تو اتاق و گفتن هرچی خواستین بگین. نه دبیری بالای سرشون بوده و نه نظارتی.