مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


چهارشنبه، ۱۷ ژوئیه ۲۰۱۳

پدر، پسر، روح الفضول

کلا به خاطر فضولی ذاتی‌ام که دوست دارم تو هرسوراخی سرک بکشم زیاد پیش اومده که توی وقت ناجور و موقعیت ناجور گرفتار شده باشم. اما ماجرا بعضی وقتا زیادی جدی می‌شه. مثلا همین نمونه‌ای که دو هفته پیش اتفاق افتاد.
از یکی دو ماه پیش برنامه یه مسافرت فشرده به ایتالیا ریخته بودیم و تو این فشردگی قرار بود یک روز و چند ساعت هم فلورانس باشیم. چیزی که نمی‌دونستیم این بود که از قضا همون روز توی تقویم مذهبی مسیحی، روز بزرگداشت یحیی تعمید دهنده است که باز از قضا قدیس حامی فلورانس محسوب می‌شه. ما هم اول صبح با یونیفورم کامل توریستی (شلوارک و تی‌شرت بامشادی و نقشه شهر و عینک آفتابی و دوربین) بی‌خبر از همه‌جا رسیده بودیم میدون کلیسای جامع شهر و داشتیم درودیوار رو تماشا می‌کردیم که یهو دیدیم صدای موزیک و طبل میاد و یه سری آدم با لباس رسمی و یه سری دیگه با لباسای عجیب رنگ وارنگ دارن می‌رن توی تعمیدخانه (Baptistry). پشت سرشون یه سری خانوم که تور مشکی انداخته بودن روی سرشون رفتن داخل و بعد صدای دعا و موسیقی بلند شد. همه چیز هم کلا تحت کنترل مامورای امنیتی با سیم هدفون فرفری بود که همه چیز بادقت زیر نظرشون بود و دائم با همدیگه مدل «یاسر یاسر مقداد» صحبت می‌کردن. تا بیایم پرس‌و‌جو کنیم و بفهمیم چه خبره، دوباره در باز شد و همون جمعیت راه افتادن طرف کلیسای جامع که درش با یه فاصله سی-چهل متری روبروی در تعمیدخانه بود. ما هم باز از قضا همین وسط بودیم و چند قدم رفتیم کنار که زیر دست و پا نمونیم. تو همین شلوغی نمی‌دونم چرا به نظرم رسید که حالا که سر راه افتادیم بهترین فرصته که با جمعیت بریم توی کلیسا. شنیده بودیم که روزای معمولی صف توریست‌ها برای ورود به کلیسا طولانی و خسته‌کننده است و دنیا رو چه دیدی شاید بخوان یه پول ورودی هم از توریستا بگیرن. چی بهتر از این، نه صف، نه کنترل، نه بلیت. سرمون رو انداختیم پایین و رفتیم تو. همین جوری با موج جمعیت داشتیم می‌رفتیم و تازه می‌خواستم دوربین رو آماده کنم و یه کم عکس بگیرم که یهو دیدم جمعیت کتاب دعا گرفتن دستشون و رو به محراب شروع کردن به آواز خوندن. از دو طرف راه بسته بود و از پشت سر هنوز آدم می‌آمد. نه راه پس، نه راه پیش، نه لباس مناسب، نه مسلط به ایتالیایی، نه حتی آشنا به دعایی که داشتن می‌خوندن. رسما هیچی از مستربین تو کلیسا کم نداشتیم. تازه تو این مرحله بود که دوزاری‌ام افتاد که عجب کاری کردیم.
چیزی که خودم رو براش آماده کرده بودم ولی اتفاق نیفتاد این بود که بیان به جرم توهین به مقدسات دستگیرمون کنن.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۸:۵۷ نوشت.

.............................................................................................


سه‌شنبه، ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۳

قیرینه گرزن

تمام شب یه خواب تخیلی، عرفانی، ماورایی خیلی پیچیده دیدم. حتی وقتی که بیدار شدم و تا آشپزخونه رفتم و آب خوردم، بعد از برگشت دنباله‌اش رو دیدم. چیز زیادی ازش یادم نمونده به جز این که توی فضاهای عجیب و نا‌آشنا دنبال یه چیزی می‌گشتم که نمی‌دونم چی بود و با یه سری نیروهای اهریمنی می‌جنگیدم. اینم یادمه که خبیث‌ترین‌شون که رئیس بقیه بود، کسی نبود به جز رضا کیانیان. وقتی شناختمش که روی سینه‌اش نشسته بودم و با تمام قوا پشت سر هم سرش رو می‌کوبیدم به دیوار و انگار نه انگار که اتفاقی براش افتاده باشه تو صورتم نگاه می‌کرد و پوزخند می‌زد.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۵۵ نوشت.

.............................................................................................


شنبه، ۶ ژوئیه ۲۰۱۳

الکثافة من الشیطان

دیدین بعضی مراسم فرعی درجه چندم مذهبی هست که یه زمانی هدف داشتن، ولی بعد از چندین سال دیگه کسی نمی‌دونه هدفشون چی بوده و روش درست انجامشون  چی بوده؟ فقط یه پوسته ازشون مونده که همه تقلید می‌کنن. از هرکس هم که بپرسی می‌گه به دلیلش کاری نداشته باش،فقط انجام بده. ارتش هم پر از اینجور آیین‌هاست.
مثلا تو ارتش یه اعتقاد خاصی به آنکادر کردن تخت دارن. آنکادر کردن شامل مناسک عجیبیه که باید با دوتا ملافه، دو تا پتو و بالش شخصی‌ات انجام بدی که تختت به شکل شکیلی دربیاد. اگه مثل خونهٔ خودت فقط لحاف رو صاف کنی اصلا قبول نیست، حتما باید یکی از رو دوتا از زیر همه چیز بسته‌بندی بشه. بعد از همه این برنامه‌ها نوبت می‌رسه به عملیات غشو. روز اول بهت می‌گن باید بری از حسن‌آباد برس بخری و تعجب می‌کنی که آدم کچل برس می‌خواد برای چی. بعدا می‌فهمی که برس برای پتو بوده که باید بعد از آنکادر غشو بشه. یعنی خواب پرزهای پتو با یه طرح خاصی تزئین بشه که همه بفهمن ارتش خونه خاله نیست. بعد از دو سه هفته هم پرزهای پتو که با هردور غشو کنده می‌شن تمام محیط رو پر می‌کنن. از درز آسفالت میدون صبحگاه تا اعماق ریه سرباز بدبخت. و تازه سرباز خوب یعنی اونی که تا آخر آموزشی چیزی از پرزهای پتو باقی نگذاشته باشه و خودش سل گرفته باشه. اگر هم ازشون بپرسی خب برای چی باید مرتکب این حماقت بشیم، می‌گن «تو ارتش کسی سوال نمی‌پرسه، اینجا همه چیز به‌فرموده(۱) است» و بعدش هم باید صدتا بشین‌پاشو بزنی.
روی همه این ماجراها، یادمه یه روز صبح یهو روز نظافت اعلام کردن. نظافت هم طبیعتا مثل بقیه ماجراهای ارتش هنوز طبق روش‌های ماقبل لویی پاستور انجام می‌شه. یعنی باید کل گروهان تخت و تشک آنکادر شده رو بذارن روی کولشون و از سه طبقه پله ببرن پایین که زیر آفتاب ضدعفونی بشه. یه لحظه هم به مغز طرف خطور نمی‌کنه که آفتاب وسط آذر اگه زور داشت ما سر صبحگاه سگ‌لرز نمی‌زدیم، چه برسه که خاصیت میکروب‌زدایی داشته باشه. اون چیزی که این وسط واقعا ضدعفونی شد، تخت‌هایی بود که سرپاگرد پله‌ها چپه می‌شد و ملافه‌هاش با دقت زیر پوتین سربازان وطن لگدکوب.
(۱) اینجا هم طبق معمول چون قراره همه چیز مال ماقبل تاریخ باشه، می‌نویسن «بفرموده». هرچی بپرسی کی بفرموده، چی بفرموده؟ هر چی بگی اصلا تو فارسی همچین ماضی‌ای نداریم، حرفت خریدار نداره.

[۴ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۰۸ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002