پدر، پسر، روح الفضول
کلا به خاطر فضولی ذاتیام که دوست دارم تو هرسوراخی سرک بکشم زیاد پیش اومده که توی وقت ناجور و موقعیت ناجور گرفتار شده باشم. اما ماجرا بعضی وقتا زیادی جدی میشه. مثلا همین نمونهای که دو هفته پیش اتفاق افتاد.
از یکی دو ماه پیش برنامه یه مسافرت فشرده به ایتالیا ریخته بودیم و تو این فشردگی قرار بود یک روز و چند ساعت هم فلورانس باشیم. چیزی که نمیدونستیم این بود که از قضا همون روز توی تقویم مذهبی مسیحی، روز بزرگداشت یحیی تعمید دهنده است که باز از قضا قدیس حامی فلورانس محسوب میشه. ما هم اول صبح با یونیفورم کامل توریستی (شلوارک و تیشرت بامشادی و نقشه شهر و عینک آفتابی و دوربین) بیخبر از همهجا رسیده بودیم میدون کلیسای جامع شهر و داشتیم درودیوار رو تماشا میکردیم که یهو دیدیم صدای موزیک و طبل میاد و یه سری آدم با لباس رسمی و یه سری دیگه با لباسای عجیب رنگ وارنگ دارن میرن توی تعمیدخانه (Baptistry). پشت سرشون یه سری خانوم که تور مشکی انداخته بودن روی سرشون رفتن داخل و بعد صدای دعا و موسیقی بلند شد. همه چیز هم کلا تحت کنترل مامورای امنیتی با سیم هدفون فرفری بود که همه چیز بادقت زیر نظرشون بود و دائم با همدیگه مدل «یاسر یاسر مقداد» صحبت میکردن. تا بیایم پرسوجو کنیم و بفهمیم چه خبره، دوباره در باز شد و همون جمعیت راه افتادن طرف کلیسای جامع که درش با یه فاصله سی-چهل متری روبروی در تعمیدخانه بود. ما هم باز از قضا همین وسط بودیم و چند قدم رفتیم کنار که زیر دست و پا نمونیم. تو همین شلوغی نمیدونم چرا به نظرم رسید که حالا که سر راه افتادیم بهترین فرصته که با جمعیت بریم توی کلیسا. شنیده بودیم که روزای معمولی صف توریستها برای ورود به کلیسا طولانی و خستهکننده است و دنیا رو چه دیدی شاید بخوان یه پول ورودی هم از توریستا بگیرن. چی بهتر از این، نه صف، نه کنترل، نه بلیت. سرمون رو انداختیم پایین و رفتیم تو. همین جوری با موج جمعیت داشتیم میرفتیم و تازه میخواستم دوربین رو آماده کنم و یه کم عکس بگیرم که یهو دیدم جمعیت کتاب دعا گرفتن دستشون و رو به محراب شروع کردن به آواز خوندن. از دو طرف راه بسته بود و از پشت سر هنوز آدم میآمد. نه راه پس، نه راه پیش، نه لباس مناسب، نه مسلط به ایتالیایی، نه حتی آشنا به دعایی که داشتن میخوندن. رسما هیچی از مستربین تو کلیسا کم نداشتیم. تازه تو این مرحله بود که دوزاریام افتاد که عجب کاری کردیم.
چیزی که خودم رو براش آماده کرده بودم ولی اتفاق نیفتاد این بود که بیان به جرم توهین به مقدسات دستگیرمون کنن.