کبیرنا
به گزارش خبرنگار اعزامی ما به انگلیس، دولت اکوادور تعدادی خبره در آچارکشی و روغن کاری جهت گرفتن لقی دهن جولین آسانژ به آن کشور اعزام کرده.
انتهای خبر
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۱:۵۵ نوشت.
دوماد! دوماد دوماد دوماد!
شوهر عروس با تو حرفا داره
هزارتا حرف واسه فردا داره
[
۶ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۰۳ نوشت.
یه دونه از این دستگاههای شوک الکتریکی قلب اوردن انداختن گوشه راهرو. اگه زودتر جمعش نکنن شاید نتونم با وسوسه امتحان کردنش روی مردم، مقابله کنم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۸ نوشت.
خارگیل
اهم مشاهدات سنگاپور (که عمیقا امیدوارم دیگه هیچوقت باهاش مواجه نشم) میوهای بود دوست نداشتنی به اسم دوریان (به دستور فرهنگستان: خارگیل). تقریبا مطمئنم اولین نفری که امتحانش کرده و به بقیه هم پیشنهاد کرده از نظر بهره هوشی در حد کرم خاکی بوده. فکر کن طرف یه میوهٔ گردِ بزرگِ خاردارِ سبز و قهوهای دیده، لابد با هزار بدبختی پوست محکم رو پاره کرده که ببینه توش چیه. بعد با یکی از گندترین بوهای تاریخ مواجه شده که ترکیبی از بوی جوراب و مستراح و غذای گندیده و سطل آشغال یه هفته موندهٔ آشپزخونه بوده. به جای اینکه فرار کنه، یه تیکه از اون محتوای زرد لزجی که از توصیفش معذورم رو برداشته و چون تا اینجا به اشمئزاز کافی نرسیده بوده شروع به خوردنش کرده. مزهاش که دیگه تمام خاطرات بد آدم رو میاره جلوی چشماش. نصیب هیچ بنی بشری نشه.
واقعا برای من قابل هضم نیست که چطور میوهای که به جز شنوایی، مابقی حواس پنجگانه رو مشمئز میکنه، به اشکال مختلف: میوه خام، آبمیوه، بستنی، کیک، اسموتی، میلک شیک و … خورده میشه و همه هم از این وضعیت راضی به نظر میان. اگه دست من بود خیلی وقت پیش نسل درختش منقرض شده بود.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۵۵ نوشت.
دولت شهر
در مورد سنگاپور احساس خوبی نداشتم. شاید اگه از ایران مستقیم میرفتم و یک هفته اونجا میموندم یا یک هفته همینجا که هستم بودم، نهایتا هردو شبیه هم به نظر میرسیدن. هردو خارج بودن، شیک و جالب و مرفه. ولی الآن به نظرم مصنوعی بود و شرایط کار شبیه بردهداری. زیادی پررو شدم، میدونم.
پ.ن. از خوبیها نباید غافل شد. اونجا قدبلند محسوب میشدم!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۰ نوشت.