مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 


سه‌شنبه، ۲۲ مه ۲۰۱۲

زنده ام

دلم می خواد غر بزنم. رسما بازی اش گرفته. بهترین هوای ده ماه گذشته درست تو هفته ای اومده که من یه امتحان دارم و یه پرزنتیشن درباره کل کاری که ظرف یه سال گذشته انجام دادم، نتیجه می شه اینکه کلا نمی تونم از اتاق بیرون برم. این سوئدی های آفتاب ندیده هم که هرجا نیمکت یا چمن گیر اوردن ولو شدن دارن بستنی قیفی می خورن.
پ.ن. اگه با گودر می خونین که هیچی، اگرنه حتما تاحالا متوجه شدین که موسیقی عوض شده. عجالتا اینو بشنوین اگه حال دارین.

Chris Rea
And you my love

راستی! فایل های موزیک های قدیمی وبلاگ رو تو هارد پیدا کردم. به زودی همه اشون یه جا آپلود می شن که اگه احیانا کسی حوصله داشت و دوست داشت یه سری بهشون بزنه.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۳:۴۳ نوشت.

.............................................................................................


دوشنبه، ۷ مه ۲۰۱۲

چقدرم بدصدا

حضرت آقا یا سرکار خانوم محترمی که توی سر بنده نشستی، دهنت سرویس! از دیشب موقع خواب تا الآن یکسره داری “راک انتحاری” و “پیر خرابات” می خونی تو مخ من، هنوزم ادامه داره. ولم کن بذار به کارم برسم.

[یک نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۷:۳۳ نوشت.

.............................................................................................


یکشنبه، ۶ مه ۲۰۱۲

یگانه راه نجات!

پیشرفت تکنولوژی خیلی سریع داره به همه جا سرک می کشه. آقا پروفسور دکتر ابراهیم میرزایی هم که تا چند وقت پیش با اسپری روی دیوار برای خودش تبلیغ می کرد، الآن ایمیل اسپم می فرسته.
پ.ن. کلا دلم براش می سوزه. این جور آدما باید بستری بشن و تحت درمان باشن، نه اینکه راست راست تو خیابون راه برن و جفنگیات سرهم کنن.

[نظری نیست] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۰ نوشت.

سیبیل بابات

اخلاق دوچرخه سواری این سوئدی ها رو درک نمی کنم. دیگه دوره جنگاورهایی که روی اسب به دنیا می اومدن و روی اسب زندگی می کردن گذشته. انگار اینا روی دوچرخه به دنیا میان. درواقع از همون موقعی که بچه هنوز نمی تونه راه بره، پدر و مادرش یه صندلی برای نشستن بچه روی ترک دوچرخه می بندن و تمام مدت دنبال خودشون می کشن. جلوی هر ساختمون، توی هر کوچه و خیابون و میدون، حتی اگه جای پارک ماشین نباشه، میله برای بستن دوچرخه هست. توی میدون های اصلی حتی پمپ باد برای لاستیک دوچرخه هم پیدا می شه. با همه اینا انتظار نداشتم که توی مغازه لوازم خانگی، روی تلویزیون یه دوچرخه هم هدیه بدن. تو ایران حداقل دی وی دی پلیر می دادن که با تلویزیون یه تناسبی هم داشت. اینجا طرف یه دقیقه فکر نمی کنه که من چه جوری جلوی تلویزیون دوچرخه سواری کنم. به هرحال فعلا که دوچرخه مربوطه داره توی کارتن گوشه انباری خاک می خوره تا من حوصله کنم و چرخاشو ببندم روش.
پ.ن. داروغه ناتینگهام باید از اینا درس بگیره. هنوز ده روز نشده که تلویزیون اومده توی خونه، نامه فرستادن که باید برای تماشای چهارتا کانال دولتی مالیات بدی. حالا مگه حالیشون می شه که من اصلا زبون این چهارتا کانال رو نمی فهمم که بخوام نگاه کنم.

[۳ نظر] اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۰ نوشت.

 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002