پنجشنبه، ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۱ اینجوری
می گن عمو حسن از حموم دراومده و نشسته روی مبل. بعد گفته: “اِ چرا من اینجوری می شم؟” تا خانومش بیاد بپرسه چه جوری، دیگه عمرشو داده بوده به شما. حالا من هروقت یه حسی تو تنم پیدا می شه که قبلا ندیدمش یا اسمی براش ندارم، یهو می ترسم نکنه این همون جوری باشه که منظور عمو حسن بوده و پیش درآمد مردن باشه.
اینو آیدین در ساعت ۱۴:۱۷ نوشت.
یک نظر به “اینجوری”
سپتامبر 16th, 2011 10:29
Inner peace Panda inner peace Po