دوشنبه، ۴ ژوئیه ۲۰۱۱ دیورژانس
روزی نیست که به جمعی که احتمالا دیگه هیچ وقت با هم یه جا جمع نمی شن فکر نکنم. وقتی مهدی تو کانادا باشه و نیما تو نروژ، حمید تو سنگاپور و پوریا تو دبی، من تو سوئد و علی تا چند وقت دیگه نیوزیلند، امید هم بعد از سربازی بره یه ایالتی که حتی اسمشو یاد نمی گیرم و فقط نیما تو ایران بمونه، دیگه اصولا چه جوری قراره این جمع با هم یه جا جمع بشن؟
کلا از چیز زیادی مطمئن نیستم، ولی مطئنم که هیچ وقت، هیچ وقت از اونایی که باعث شدن یه نسل اینجوری سرگردون و پراکنده باشن نمی گذرم.
اینو آیدین در ساعت ۱۴:۰۵ نوشت.
۵ نظر به “دیورژانس”
جولای 4th, 2011 20:46
بابا بیخیال، حتما میشه که دوباره تو همون صندلچمن برق جمع بشیم
اسمایلی دونقطه تخیلات
دیر و زود داره، واقعا امیدوارم سوخت و ساز نداشته باشه…
جولای 5th, 2011 9:06
من دلم ناهار توی سلف می خواد. همون آشغال کنار شماها واسم از هر رستورانی لذت بخشتره. این قضیه وقتی دردناکتر میشه که میبینم این کاناداییا حتی دوستای دبستانشونم کنارشونن. کاشکی یه روز بشه ماها باز یه جا جمع شیم جاش اصلا مهم نیست مهم آدماشن
جولای 6th, 2011 9:30
🙁
جولای 7th, 2011 9:27
چقدر میخندیدیم سر ناهار سلف!
من میگم یه جا جمع بشیم جوجه یخ زده کباب کنیم! خیلی حال میده!
جولای 16th, 2011 1:56
من هم ازشون نمی گذرم.