جمعه، ۲۷ مه ۲۰۱۱ چهل سال پیش در چنین روزی…
پارسال همین وقتا داشتم تو خیابونای شیراز می چرخیدم و سعی می کردم شهر رو بهتر بشناسم، چون برای کاری که تو اون ده روز باید تو شیراز انجام می دادم لازم بود. اون موقع فکرشم نمی کردم که یک سال بعدش باید تو خیابونای یه شهر غریب دیگه بچرخم و سعی کنم بهتر بشناسمش. این بار چون برای زندگی پنج سال آینده ام لازمه.
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۱۰ نوشت.
۵ نظر به “چهل سال پیش در چنین روزی…”
می 28th, 2011 19:14
سلام. سایت جدید مبارک باشه. البته به من نخندی اما RSS اینجاها ندارین؟
می 30th, 2011 7:28
شایدم برای تمام زندگیت. به هر حال با روحیه ای که ازت سراغ دارم ساده با غربت کنار نمیای اگرچه مریم خیلی از درداتو کم میکنه
می 30th, 2011 13:28
من که جرات نمیکنم بگم عادت میکنی اما چون به اندازه کافی باهوش هستی با هر شرایطی کنار میای. امیدوارم هر مدتی هر جایی که هستی از هر لحظه اش بهره ببری و شاد و خرم باشی.
می 31st, 2011 18:02
@masi: سلام. راستش اوایل داشت ولی الآن نمی دونم کجا رفته! ولی اگه می خوای به گودر اضافه کنی تا جایی که یادمه همین آدرس تنها هم کار رو راه می انداخت.
@مهدی: فعلا اصلا دوست ندارم به اون احتمالی که می گی فکر کنم. لا مصب کجا گذاشتی رفتی، پاشو یه توک پا بیا پیش ما تا الهام داره مشق می نویسه.
@ سرکار خانم پارساپور دامت برکاتها: ممنون به خاطر امیدواری که به آدم می دی.
ژوئن 7th, 2011 23:53
رسیدن به خیر آیدین جان، منزل نو مبارک 🙂 غصه نخور یاد می گیری اش مثله کف دست.
ایدین راستی برای گودر، همین آدرس خالی را هم امتحان کردم اما کار رو راه ننداخت. لطفا حهت رفع مشکل مساعدت نمایید :دی