افتاد تو قندون
اقلا شیش سال بود دکتر بهم گفته بود باید بکشیش، ولی من که اصولا از دندونپزشکی فراری ام از ترس دردسرش زیر بار نمی رفتم. اونقدر موند و موند تا به درد افتاد، تا زد دو تا دندون دیگه رو هم نابود کرد. حالا هم که کشیدمش و گذاشتمش تو جیبم، هم دارم دردش رو می کشم، هم باید ده دفعه برم روی اون یونیت شکنجه بشینم تا دو تا دندون کناریش درست بشن. نمی دونم خب چه کاریه، مثل آدم کارتو همون اول انجام بده دیگه. حالا تو این گیرودار دکتر خودم هم باید بره گردنش رو عمل کنه و سه ماه استراحت کنه که من مجبور بشم برم پیش یه دکتر دیگه.
پ.ن. یکی از حسرت های به شدت محدود من توی زندگی همین دندوناست. کاش می شد یه بار دیگه اینا بریزه و از زیرش دندون جدید در بیاد.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۲۸ نوشت.
اسطوره و اینا
حالا من اصولا با شخصیت علی دایی حال نمی کنم. ولی از این بلایی که دیشب سر استیل آذین اورد خیلی خوشم اومد.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۹:۴۹ نوشت.
ارتقا
حالا یکی توضیح بده ببینیم چه جوریه که قذافی سی ساله که سرهنگ مونده و تیمسار نشده؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۰۶ نوشت.
موسیقی
آپدیتیدیمش
Malagueña Salerosa
Chingon
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۷ نوشت.
…
تلخه اون لحظه ای که به این نتیجه می رسی که اگه همینجوری پیش بره تو مملکت خودت آینده ای نداری. که باید مثل حلزون زندگیتو بذاری روی کولت و راه بیفتی بری جایی که مردمش نه زبونت رو می فهمن و نه دغدغه هات رو. نامه های پذیرش که یکی یکی می رسن، برعکس همه که فکر می کنن باید خوشحال باشی، دلت می گیره. سردرگم تر می شی. اصلا مگه می شه نزدیک سی سال زندگی رو تو دوتا چمدون چپوند و این ور اون ور کشید؟
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۱۱ نوشت.
Strange days have found us…
باز خواب گروهی رو دیدم که از اول راهنمایی تا آخر پیش دانشگاهی همکلاسی بودیم و با هم بزرگ شدیم. معمولا وقتی خواب کل گروه رو می بینم، مشغول یه جور بازی دسته جمعی هستیم، شادیم و بیخیال. کلا تو فضایی می گذره که شاید امن ترین فضای خواب ها من باشه. حیف که تو واقعیت دیگه هیچ وقت نمی شه اون گروه یه جا جمع بشن. گروهی که قبل از 24 سالگی دونفرشون مرده بودن و الآن قبل از سی سالگی تو تمام دنیا پخش شدن. یهودی های سرگردان.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۹:۴۸ نوشت.