چهارشنبه، ۲۳ فوریه ۲۰۱۱ جاها و آدمها
پریروز با دکتر ابریشمیان کار داشتم و بعد از سه سال رفتم دانشکده برق. خیلی تغییر کرده بود، ولی هنوز روح کلیش همون بود. همون نیمکتا، همون درختای قدیمی، همون ساختمونای 1307. با همه این حرفا هیچ کدوم بدون آدمای آشنا قابل تحمل نبود. فکر اینکه بری روی نیمکتای سه قلوی وسط چمنا، روبروی آزمایشگاه ماشین بشینی ولی دراکل نباشن بی معنیه. نتونستم زیاد توی حیاطی که پنج سال برام مثل یه حریم امن دور از بقیه دنیا بود بمونم.
اینو آیدین در ساعت ۱۲:۲۱ نوشت.
۴ نظر به “جاها و آدمها”
فوریه 23rd, 2011 14:41
ولی من هنوز همه جای اون دانشکده رو دوست دارم با وجود اندوهباری بیش از اندازه اش از فقدان همه ی دوستانم… و دلم می خواد ساعت ها روی اون نیمکت ها با یک لیوان چایی داغ و شکلات رامتین و بیسکوئیت ساقه طلایی بشینم به یاد همه ی خاطره های تلخ و شیرین…
فوریه 24th, 2011 1:27
delam kheili barat tange aidin. dooset daram
فوریه 24th, 2011 11:31
برای من هم همین طور بود…جالبی اش اینه که اون دقایقی که اونجا نشستم و دانشجو های جدید رو نگاه می کردم…فقط چهره های آشنا رو توی صورت هاشون می دیدم…بعد از یه مدت که به خودم اومدم…دیدم فقط دارم چیز هایی رو می بینم که دوست دارم ببینم…اما وجود خارجی ندارن…اون آدما اون 76 تا 79 ایها دیگه نیستن! زدم بیرون
فوریه 26th, 2011 12:18
همه چیز سر جاش بود، ولی من غریبه بودم اونجا.
مهدی پاشو بلیط بگیر بیا دیگه، مرتیکه داری اونجا چیکار می کنی؟