شنبه، ۱ ژانویه ۲۰۱۱ Strange days have found us…
تعداد آدمایی که دیدن و مصاحبت باهاشون برام لذت بخشه روز به روز داره کمتر می شه. لذت که هیچ، سرگرمی که هیچ، بعضیا دیگه فقط تبدیل شدن به رفع تکلیف و عذاب.
حتی این روزا انزوای خودخواسته سالینجر کمتر عجیب به نظرم میاد.
اینو آیدین در ساعت ۱۲:۲۶ نوشت.
۱۴ نظر به “Strange days have found us…”
ژانویه 1st, 2011 20:25
همینه که هست باید تحمل کنی… هر هفته مجبوری رفع تکلیف کنی عذاب بکشی ما رو ببینی! انزوا و این جور چیزا هم نداریم!اصلا تقصیر منه تو این جوری شدی… اصلا سالینجر هم تقصیر من بود… خوب شده اصلا که این طوری شده… باحال شده… :((( برای چی می گی مجبوری ما رو ببینی آخه؟؟؟ اصلا حالا که این طور شد هر شب شام می یایم خونتون… عید هم باید من و امید و زهرا رو ببری سوئیس! دهه! عجبا!!
ژانویه 2nd, 2011 9:51
من شرط می بندم خودتم نفهمیدی چی داری می گی! به هر حال تو تا عید اجازه خروج امید رو جور کن، سوئیس با من.
ژانویه 2nd, 2011 17:25
چه خوب همون قالب همیشگی. قالب جدیدت (قبلیه) از خودت رمانتیکتر بود.
منتظرم انحطاط کامل این سرزمین و آدمهاش رو ببینم. هنوز اول کاره. تازه هنوز آرزوهای بابای خدابیامرزم مونده که گمانم برآورده شدنشون خیلی هم طول نخواهد کشید.
یه چیزی در مورد به سیخ کشیده شدن یک صنف حاکم در جامعه با لباسی تابلو.
البته تعابیر پدر بزرگوار من جوری بود که راحتم نیست در یک فضای عمومی تکرارش کنم اما اون روز به نظر خیلی نزدیک شده.
ژانویه 2nd, 2011 19:09
هوراااااااا! اولش فکر کردم کامپیوترم خراب شده!آفرین به تو….
ژانویه 2nd, 2011 23:09
بابا قدیم در جدید و جدید در قدیم
ژانویه 3rd, 2011 14:01
@ سرکار خانم پارساپور: فهمیدم مهندسا رو می گی که لباسشون پاره است!
ژانویه 8th, 2011 14:40
وقتی خودتم از ایران رفتی همون آدمهای رو اعصاب میشن تنها دوستهات یا بعضا بهترین دوستهات!! اونوقت میفهمی ما چه شرایط بدتری داریم!
ژانویه 14th, 2011 0:19
آیدین اینقدر دوست های نازنین ات رو اذیت کردی که همه مثل ما فرار کردن و رفتن…حالا همین یه بهار و امید موندن…اونا رو هم هی اذیت می کنی:P
بهاره کی میرین سوییس؟ منم ببرین…منم ببرین…قول می دم جای زیادی نگیرم…تازه راهنما تون هم می شم …کی بیام که من و ببرین؟
ژانویه 14th, 2011 15:44
آخ مهسا! گفتی… نیستی… نیستی ببینی چقدر این آیدین بی رحم شده و من و امید نازنین رو اذیت می کنه D:
عید قراره آیدین ما رو ببره سوییس! تو هم بیا به خرج آیدین به رامین هم بگو بیاد مهمون آیدین به شرط اینکه دوربینشم بیاره… حالا بلیط و اینا رو دیگه با رضوی اینا هماهنگ کن برات می فرستن… باشد که رضوی بتونه با این فرصت جبران نامهربونی هاشو بکنه (;
ژانویه 18th, 2011 23:52
به به! چه شود…چه عیدی بشه این عید برای ما 🙂 ما هم هستیم…البته سوییس کوچیکه بهار جون ایشالله آقای رضوی ما رو کشور های اطراف هم می برن 🙂
ژانویه 19th, 2011 15:32
بله، دوستان همگی حتما سوییس تشریف بیارید، دور همی خیلی خوش می گذره. ما که نیستیم، جای ما رو هم خالی کنین!
ژانویه 20th, 2011 0:35
البته اینم عقیدهایه. دلت میاد مهندسا رو با جماعتی یکی کنی که صدها متر پارچه رو به انواع مختلف دور خودشون میپیچن!؟!
ژانویه 20th, 2011 2:28
آخه رضوی جان خوشحال می شدیم تو هم با ما می یومدی ولی اشکال نداره در هزینه ای که برای سفر ما اختصاص دادی، بودجه ای هم برای سوغاتی که می خوایم برات بگیریم در نظر بگیر D: حیف شد خوش می گذشت … ولی اشکال نداره… ما منتظر بلیط و اینا هستیم…
مهسا، دیشب خواب دیدیم که اومدی ایران برای یک ماه… پدر و مادرت هم داشتند شله زرد نذری می دادند (:
ژانویه 20th, 2011 2:33
یعنی دیدم P: