جمعه، ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۰ ده سال
تو دهمین سالگرد هفتاد و نهی شدن با دوتا و نصفی از هفتاد و نهی های باقی مونده یه دیدار پنج شیش ساعته داشتیم. نکته قابل توجه این بود که هنوز همون جمع متکثر دیوونه موندیم. جمعی که هنوزم بودن بینشون شدیدا برام لذت بخشه.
Oh my friend we’re older but no wiser
for in our hearts the dreams are still the same
اینو آیدین در ساعت ۲۱:۲۵ نوشت.
۵ نظر به “ده سال”
سپتامبر 26th, 2010 0:50
یوهوووووو پیش به سوی 20 سالگی…
سپتامبر 26th, 2010 19:53
bah bah! jaaye maa khali pas :D…rasti oon nesfash ki boood?
سپتامبر 28th, 2010 20:07
با تاخير تبريكات براي خونه جديد ! 🙂
سپتامبر 30th, 2010 1:54
اینجاست که من یاد اون ترکه میوفتم که از پشت در بالکن می کوبید به شیشه خونه که منم …
اکتبر 3rd, 2010 16:45
جای همه غایبین واقعا خالی بود.
مهسا: اون نصف آدم نیما فاتحی بود که زود پیچوند و رفت.
مهدی: آره، آره …