جمعه، ۱۴ مه ۲۰۱۰
برعکس بعضیا که تو دهات های اروپا گیر افتادن، چند روزه که تو مرکز پولسازترین استان میهن مشغول بهینه سازی شبکه ام. برای منی که تا حالا سر و کارم به این اطراف نیفتاده بود واقعا تجربه عجیبیه. تا حالا هیچ شهری ندیده بودم که کنار خیابونش علنا بنزین بشکه ای فروخته بشه و نظامی پیاده اش با مسلسل تو خیابون بگرده. هیچ شهر پولداری ندیدم که در و دیوارش اینقدر درب و داغون باشه. از بس داستان تیراندازی و جنگ و جدال هم شنیدم تو این روزا که دیگه وقتی هوا تاریک می شه با ترس و لرز می رم تو خیابون. فکرشو بکن می خوایم بریم سر سایت که آنتنش رو تنظیم کنیم، بعد پیمانکار می گه مهندس دفعه آخر که رفتیم سر این سایت، صاحبخونه با اسلحه اومده سروقتمون، تو رو خدا اینو بیخیالش بشو!
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۴۲ نوشت.
یک نظر به “”
می 16th, 2010 13:29
امپراطورا! بالاخره به میهن برگشتم ولی باور کن ادم دپرس میشه. اونجا یه جور اینجا یه جور ناجور! بالکل با اینکه اهواز رو ندیدم اما میخوام بهت بگم، تو این ده روزی که از ایران بیرون بودم شاید به تعداد انگشتهای دستم هم پلیس ندیدم! اینه که امان…. امان