سهشنبه، ۳۰ مارس ۲۰۱۰
از دوستان عزیر خواهش می کنم تو عروسیا، خودشون برای بچه اشون غذا بکشن و بدن دستش، وگرنه یه بچه جقله که تو بشقابش به ارتفاع سه متر خورش فسنجون ریخته و بشقاب رو کج گرفته و چشماش با دیدن میز شام از حدقه زده بیرون، می خوره به من و آستین کت نو رو نابود می کنه.
پ.ن. اگه مطمئن بودم باباش حواسش نیست، همچین گوشش رو می پیچوندم که غذا خوردن یادش بره.
اینو آیدین در ساعت ۱۵:۴۱ نوشت.
۴ نظر به “”
مارس 31st, 2010 1:42
شاده داماد نکنه عروسیت بوده و به ما نگفتی؟؟؟ ولی کلا من خیلی پایه ام ببینم تو چطوری گوش یه بچه رو می پیچونی؟؟؟!؟
مارس 31st, 2010 6:07
به! حاج سهیل کجای کاری؟ اینجور که بوش میاد با اتفاقات پنج شیش ماه پیش، پرونده عروسی تا چهل پنجاه سال دیگه بسته شده.
بعدشم قرار نبود لطافت طبعم رو به رخم بکشیا 😉
آوریل 3rd, 2010 4:55
اتفاقن منم میخواستم همینو بگم. مگه تو خشونتم داری؟ تصورشم یه جورایی ناموزون و ناهماهنگه.
آوریل 7th, 2010 1:19
اصولا نرخ زاد و ولد تو آدمهای بی شعور بیشتره، باور کن