شنبه، ۲۲ اوت ۲۰۰۹
این کلاهی که تو عکس می بینین تو گرم ترین روزای تابستون، اساسی ترین نقش رو تو دم کشیدن کله من ایفا کرد. فعلا که دارم باهاش با رأفت آیدینی برخورد می کنم، بلکه به خودش بیاد و اعتراف کنه از کدوم دشمن من پول گرفته.
اینو آیدین در ساعت ۱۱:۳۲ نوشت.
یک نظر به “”
آگوست 22nd, 2009 22:14
آخراي سرباز تصميم داشتم كلاه سربازيم رو بگذارم روي سر بريده يك گوسفند و ازش عكس بگيرم و بگذارم توي نت
دوست داشتم كلي عكسهاي توهين آميز از درجه هاي نظامي بندازم و بگذارم اينجا
باي لباسم نقشه داشتم كه آتيشش بزنم
سربازي تموم شد اما هيچ كدوم اين كارها رو نكردم
كلاه رو با روكش سفيدش نگه داشتم
بتل و لباسهامو سالم نگه داشتم
به عنوان يادگاري!!!