چهارشنبه، ۱۵ آوریل ۲۰۰۹
داشت یه خواننده زیرزمینی 22 ساله رو نشون می داد که اومده روی زمین و تو دبی کنسرت داشته و BBC باهاش مصاحبه می کنه.
یادمه من تو بهار 22 سالگی تازه بزرگترین و غیرمنتظره ترین شکست عشقی تمام دوران رو پشت سر گذاشته بودم و فقط برام مهم این بود که مشروط نشم. جوونای این دوره زمونه چقدر تند می رن.
از اون طرف بعد از فقط چند سال، تجربه من از 22 سالگی بهم می گه که آدم تو اون سن بچه ای بیش نیست. احساسم بهم می گه موج شهرت تو اون سن احتمالا باعث می شه شخصیت آدم از جاهای خوبی سردرنیاره. جوونای این دوره زمونه خیلی تند می رن.
اینو آیدین در ساعت ۱۷:۰۵ نوشت.
۴ نظر به “”
آوریل 17th, 2009 8:29
ضمن موافقت اصيل با نوشتهات، يه سوال دارم، هر چي بزرگتر ميشم ميبينم چقدر قبلن بچه بودم. اگر اين روند تا آخر عمرم ادامه داشته باشه (که احتمالن هم داره) بايد چه کرد؟ اگرچه از من ميپرسي سن بچهها يه جورايي دچار تحولات بنيادين شده. هي که روزگار ميگذره بچه هاي کوچيک خيلي زودتر از سابق بزرگ ميشن و ميفهمن و جوونا خيلي بچه ميشن و خيلي چيزا رو نميفهمن! انگار از سر و ته دارن بهم ميرسن. خدارحم کنه. نميدونم منظورمو فهموندم يا نه
آوریل 17th, 2009 9:59
اين شازده زندگيش از فصل تابستون شروع شده و احتمالا توي وضعيت زمستاني تموم ميكنه
بيچاره ما!!!! بيچاره خود من كه زندگيم پائيزي بوده و هنوزم كه هنوزه از پائيزش در نيومده كه زمستوني و بعد بهاري بشه
بعضي ها اونجورين بعضي ها هم مثل من ……. 😉
آوریل 18th, 2009 16:31
نبینم احساس پیری بکنی ها جوونای امروز یعنی چی آخه! جوونی دیگه. شدی جوون دیروز؟ ! خجالت بکش! اهه!
آوریل 20th, 2009 1:25
راست گفتی پدر جان…
حالا کمکت کنم از خیابون رد بشی؟؟!؟