شنبه، ۱۰ ژانویه ۲۰۰۹
ای لعنت به این سربازی. سه ماهه که سر کار نرفتم و تنها درآمدم شده چندرغاز سود سپرده که اصلا دلم نمیاد بهش دست بزنم. حقوق خودشون هم که سه ماهه واریز نشده، اگرم بشه تازه به پاس خروارها ستاره که روی دوشم دارم، ماهی 48 هزار تومن می دن که کرایه رفت و آمدم تا پادگان هم نمی شه. یعنی هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی برسه که موقع کتاب یا فیلم خریدن مجبور بشم یه ساعت فکر کنم و سبک سنگین کنم و آخر نصف انتخابام رو حذف کنم.
اینو آیدین در ساعت ۱۷:۱۷ نوشت.
۳ نظر به “”
ژانویه 14th, 2009 23:22
فداي سرت بابا!
ژانویه 16th, 2009 19:38
راستي ببخشيد که دير شد.
تولد بيست و شش سال و 10 روزگيتون مبارک باشه.
ژانویه 23rd, 2009 11:08
تولدت مبارك
اي بابا بيخيال! تازه وقتي هم كه از سربازي بياي بيرون اين عادت “حساب كتاب كردن” و “يك به دو كردن با خودت” روي رفتارهات باقي ميمونه
من كه يكماهه از اون سگدوني دراومدم هنوز هم حساب كتاب و يك و دو و……
شايد اون موقع كه ميگفتن مرد ميشي منظورشون اين چيزا بود ديگه …..