یه روزی می گفتن سربازی آدم رو مرد می کنه. باید امروز صبح می بودین و می دیدین اونایی که با مامان باباشون اومده بودن که مرد بشن!
[
۷ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۸ نوشت.
دیروز خیلی سرحال نبودم، ولی دیدن اتفاقی دو تا از همکلاسی های دبیرستان تو خیابون به فاصله یه ساعت از همدیگه، همیشه کلی انرژی به آدم می ده.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۷ نوشت.
عجالتا نمی خوام با روزشماری شروع کنم، چون وسطش کم میارم. ولی به هرحال از امروز صبح تایمرش راه افتاده و 18 ماه دیگه هم تموم می شه. یعنی مثلا اگه قرار باشه زایمان کنم، 18 روز از شکم دوم کم میارم. چه زود!
روز اول که کلا رضایت بخش بود. کلا یه ساعت هم طول نکشید و مودبانه هم برخورد کردن. بعدش هم گفتن برین چهار روز دیگه بیاین. این چهار روز هم با سخاوتمندی از جیبشون می ره. به من چه.
خیلی این در و اون در زده بودم که نرم، ولی نشد که نشد. اگه می خواستم بشینم و حسرت بخورم مثلا باید گیر می دادم که چرا پنج سال پیش بهترین راه چاره رو سپردم دست چاقوی جراحی که دیگه نتونم ازش استفاده کنم. یا چرا یه ذره بیشتر زور نزدم که معدل فوقم نیم نمره بیشتر بشه که شاگرد اول بشم. فقط نیم نمره از هر درس کافی بود. ولی من آدمش نیستم که بشینم و حسرت بخورم. رفتن و وثیقه گذاشتن هم فقط مساله رو چند سال می انداخت عقب. اینجوری می دونم بعد از این 18 ماه زندگیم مال خودمه. اگه خواستم بمونم مثل آدم می مونم و اگه خواستم برم مثل آدم می رم.
فقط امیدوارم دولتمردای دیوونه که نصف بیشتر کشورای دنیا رو گرفتن دستشون الکی جنگ راه نندازن که حوصله این یه رقم رو ندارم.
[
۵ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۵ نوشت.
itexima.blogspot.com به بالاترین پیشنهاد واگذار می شه. بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۷:۲۳ نوشت.
در راستای این که دارم بیکار می شم و طبیعتا وضع درآمدی مشکل دار می شه، باید راه های جدیدی پیدا کنم. علی الخصوص حالا که به قول تلویزیون، نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی هم شکست خوردن و تا دو ماه دیگه از بین می رن.
حالا عجالتا یه استراتژی جدید همین الآن به ذهنم رسید که باهاش می شه تو هر شرط بندی برنده شد. علاقمندان با من تماس بگیرن که شماره حسابمو بهشون بدم که پنجاه هزار تومن واریز کنن که روش رو بهشون بگم که بعدش بتونن مادام العمر از راه شرط بندی پول در بیارن.
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۰۸ نوشت.
I throw myself into the sea
Release the wave let it wash all over me
To face the fear I once believed
The tears of the dragon for you and for me…
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۷ نوشت.
دیروز سینما بودیم و “سه زن” منیژه حکمت رو دیدیم. ترجیح می دم یه فیلم کمتر روشنفکری ببینم که داستانش از یه جایی شروع بشه و یه جایی هم تموم بشه، نه این که تمام مدت دنبال نمادهای احمقانه وسط یه داستان بی سر و ته به معنی کلمه بگردم.
آقا من رسما اعلام می کنم نمی خوام حتی احساس روشنفکری به مدل فعلی بومی ایران بکنم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
پ. ن. فقط از جدیدترین کار گروه زیرزمینی فیلم خیلی خوشم اومد. اگه کسی داره برام بفرسته لطفا.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۶ نوشت.
اگه شبانه روز سی ساعت بود به همه کارم می رسیدم. قول می دم!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۵ نوشت.
رئیس جلوی بقیه به من می گه ستون فقرات شرکت، ولی وقتی کسی نیست همچنان می بینم که یه دیپلمه هست که یک و نیم برابر من حقوق می گیره چون دوست یه رئیس دیگه بوده. همون بهتر که برم سربازی و یه مدت شرکت دیسک کمر بگیره.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۴ نوشت.
وقتی سه ماه این در و اون در می زنی و به هرکی دستت می رسه رو می اندازی که اختیارتو بگیری دست خودت، بعد یهو می بینی که همه چیز موکول شده به همون دقیقه آخر و هنوز هیچی دستت نیست چیکار باید بکنی؟ فحش دادن به در و دیوار و الکی فکر و خیال کردن که چاره چیزی نیست. اقلا خیالم راحته که هر کاری از دستم برمیومده کردم و هرچی بشه دیگه خودم رو سرزنش نمی کنم. هنوزم که چیزی نشده.
این جور شبا برای پروژه بزرگم انرژی دارم. فقط می ترسم آخرش داستان تلخی از آب در بیاد.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۲ نوشت.
آخه آدم اینقدر خام؟ جایی که می شه با فوق دیپلم وزیر شد، الکی نوزده سال درس خوندم که یه کارمند معمولی باشم!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۷:۳۰ نوشت.
تعداد اناثی که تو کوچه و خیابون می بینم که N95 گرفتن دستشون روز به روز داره بیشتر می شه. بدیش اینه که هرچی نگاه می کنم هیچ نکته زنونه ای تو این پاره آجر نوکیا نمی بینم.
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۲۶ نوشت.