مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

سه‌شنبه، ۳ ژوئن ۲۰۰۸     

روزی هشت ساعت که می خوابم. حداقل هشت ساعت سر کارم. حدود یک ساعت و نیم هم تو ترافیک. خورد و خوراک و تلفن و مهمونی رو که بذاری کنار، چیز زیاد نمی مونه. اون باقیمونده هم تماما به فیلم دیدن و کتاب خوندن می گذره. این جوری می شه که فرصت وبلاگ نوشتن جور نمی شه.
***
چند روز پیش Reservoir Dogs دیدم. کم کم داره ارادتم به این بشر دیوونه تارانتینو زیاد می شه.
***
صد سال تنهایی رو یه بار دیگه خوندم و یه بار دیگه هم جادوش گیجم کرد. این خانواده ای که “اولین آن ها را به درخت بستند و آخرینشان طعمه مورچگان شد” رو دوست دارم.
***
بالاخره دارم غرب زدگی رو می خونم. فعلا نظری ندارم غیر از این که تو این کتاب جلال بیشتر هر چیز دیگه ای که ازش خوندم عصبانیه. تا اینجا خوب پیش اومده ولی می ترسم آخرش خرابش کنه.
***
شهروند امروز هم که ماشالا خودش پروژه ایه. 140 صفحه مجله چاپ می کنن بدون آگهی. تا خوندنش با بدبختی تموم می شه، دوباره یک شنبه شده و شماره بعدی اومده.
***
دو سه شب پیش خواب دیدم رفتیم فستیوال فارغ التحصیلای علامه حلی. یه فستیوال چند روزه ای بود بالای یه کوهی (شاید مثلا المپ). بعد یکی از ورزشای قهرمانی که اونجا مشغولش بودیم یه جور مبارزه دو نفره بود. هر نفر یه سنگ بسته بود یه سر طناب و سر دیگه رو گرفته بود دستش. بعد با این سنگا می زدیم تو سر و کله همدیگه و کلی ذوق می کردیم و روحیه قهرمانی خودمون رو پرورش می دادیم!

اینو آیدین در ساعت ۶:۱۷ نوشت.



۱۵ نظر به “”
  1. Maryam گفته:

    مرسی که آرشیو رو برگردوندید. 🙂

  2. آیدین گفته:

    خواهش می کنم. تقصیر بلاگر بود که بی خبر سیستم آرشیو رو عوض کرده بود و من نفهمیده بودم.

  3. MVB گفته:

    فکر نکنم لازم باشه تا بالای کوه بریم!

  4. مهسا گفته:

    اون هشت ساعت سر کار فکر کنم می تونی وبلاگ بنویسی….به جای اون 1 ساعتی که نمیری نماز خونه 🙂

  5. arwen گفته:

    آره خوب علامه حليها اونقد آدماي متفاوتي هستند كه با اين چيزا ذوق زده بشن !
    گفته بودي خواباي عجيب غريب مي بيني ، نه ديگه تا اين حد !

  6. آیدین گفته:

    MVB: آخه فکر کنم تو ارتفاع بالا بهتر بشه ورزش قهرمانی کرد. پایین کوه هم حاضری تمرین کنیم؟
    مهسا: سر کار دوست ندارم چیزی بنویسم. احساس می کنم برادر بزرگتر زل زده به شیشه مانیتورم!
    arwen: خواب عجیب غریب که زیاد می بینم. ولی به جا نمیارم P:

  7. آیدین گفته:

    راستی مهسا تو هنوز کریستف کلمب قورت دادی؟ نمی خوای بنویسی؟

  8. مهسا گفته:

    چرا تو فکرش هستم…دارم یه کارایی می کنم…ماه بعد یه خبرایی میشه..منتظر باشید 🙂

  9. MVB گفته:

    پایم خفن…

  10. نیم گفته:

    مزخرف تر از آثار اون مردک عقب مانده کتابی پیدا نکردی؟

  11. آیدین گفته:

    مارکز یا آل احمد؟

  12. بهاره گفته:

    از طرف نیما : مسلما آل احمد !
    از طرف من : آخه چرا آخر کتابُ که همه ی اهمیت قضیه است نوشتی؟!!!

  13. آیدین گفته:

    نیما و احتمالا بهاره: متاسفانه خیلی موافق نیستم باهاتون. به نظرم آل احمد حرف داره برای گفتن. حداقلش اینه که آدمی بوده که فکر می کرده و به خاطر دینش، عقلش رو تعطیل نکرده بوده، یا برعکس به خاطر عقلش، دینش رو.
    بهاره: آخر کتاب؟ طعمه مورچگان رو می گی؟ آخر کتاب نیست. چند صفحه مونده به آخرش این جمله رو می خونی.

  14. بهاره گفته:

    چرا احتمالا؟!!! :))بهاره ام دیگه! اسم رمزم روباه !
    از نظر من همین که یه چیزی می خونی یعنی فوق العاده ای!
    آره جمله ی آخر کتاب نیست، ولی آخر کتابه. مثل اینکه تو تعهد داری حتی جمله ی آخرو هم بگی !
    به هر حال سلام برسون 🙂

  15. آیدین گفته:

    اون “احتمالا” از اون نظر بود که نمی دونستم با نیما هم عقیده ای یا نه 😉

پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002