وقتی به گذشته برمی گردم، می بینم بعضی از کارایی که کردم هیچ اسمی جز احمقانه نمی تونه داشته باشه. این حس رو دوست ندارم.
اینو آیدین در ساعت ۲۱:۴۱ نوشت.
چه بامزه! دیشب من هم داشتم به حمید همین رو می گفتم. حتی اگه خطر اون حماقت ها از سر آدم گذشته باشه. همون حسه خیلی آدم رو اذیت می کنه.
یعنی تو فکر میکنی کارای الانت احمقانه نیست؟!
عجب 🙂
نام (لازم)
ایمیل (منتشر نمیشود) (لازم)
وبلاگ/سایت
Δ
© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002
جولای 13th, 2007 7:09
چه بامزه! دیشب من هم داشتم به حمید همین رو می گفتم. حتی اگه خطر اون حماقت ها از سر آدم گذشته باشه. همون حسه خیلی آدم رو اذیت می کنه.
جولای 13th, 2007 8:34
یعنی تو فکر میکنی کارای الانت احمقانه نیست؟!
جولای 15th, 2007 10:42
عجب 🙂