دوشنبه، ۲۹ ژانویه ۲۰۰۷
فکر کنم دو سه روزی هست که چیزی ننوشتم. تو این مدت کلی اتفاق افتاده ولی نمی دونم چرا اصولا یاد وبلاگ نوشتن نمی افتم. مثلا این که پنج روز پیش، پنجمین تولد وبلاگم بوده و من برای اولین بار اصلا یادم نبوده. این وضعیت یه جوریه به نظرم ولی نمی دونم چه جوری. آخرین امتحان فوق لیسانس هم تموم شد و فعلا حداقل تا دو سال دیگه هیچ امتحانی تو برنامه زندگیم نیست (آزمایش اعتیاد، اونم جلوی چشم ناظر بی طرف امتحان محسوب می شه؟!) امتحان نداشتن هم خودش یه حس عجیبیه. نمی دونم می تونم باهاش کنار بیام یا نه. شایدم اصلا حسش نکنم. دیگه جونم براتون بگه که بعد از مدت ها بیگاری، رئیس بالاخره یادش افتاد و بهم حقوق داد. هرچند که فکر کنم رومی ها به اسپارتاکوس بیشتر از این حقوق می دادن. البته این جور که بوش میاد فعلا پروژه داره کنسل می شه و معلوم نیست ماه دیگه هم حقوق بدن یا نه. خلاصه زندگی فعلا داره اینجوریا می گذره.
۴ نظر به “”
ژانویه 29th, 2007 16:04
بابا بکن بیا بیرون ازون گداخونه.
ژانویه 29th, 2007 16:07
کار سراغ داری خب بگو!
ژانویه 30th, 2007 14:13
vali man bar ax montazere shoru shodan emtehanate khafani hastam.. gend bezanan be hameye emtehan haye donya
ژانویه 31st, 2007 11:47
من می دونم امتحان نداشتن چه حسیه! راستش اولهاش شاید یه کم خوب به نظر بیاد ولی در طولانی مدت حال نمی ده اصلا…