سردرگمی دیوونه ام می کنه. الآن هم اساسا سردرگم موندم. بخش بزرگش هم به خاطر یه قانون مسخره اس که بهش می گن خدمت وظیفه اجباری. یه حمالی هم پیدا نمی شه که بفهمه چقدر همچین چیزی احمقانه اس، چه برسه به اینکه بخوان درستش کنن.
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۰ نوشت.
این همکار جدیدمون که من یه شباهتایی بین ایشون و داستین هافمن تو Rainman می بینم، خیلی باحاله. دیروز رئیس یه کاری ازش می خواست، یک ساعت براش توضیح داد و ایشون همینجوری زل زده بود به رئیس. بعد رئیس دید اوضاع اینجوریه، پرسید فهمیدی منظورم چیه؟ ایشون گفتن بله. بعد که رئیس رفت، همکار محترم برگشته به من می گه: “حالا این منظورش چی بود؟!”
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۸:۵۸ نوشت.
آگهی
به یک هارد دیسک اکسترنال یو اس بی حداقل بیست گیگا بایتی برای چند ساعت به طور موقت نیازمندیم. متاسفانه Openoffice از پس نیاز بر نمیاد. کم کم دارم مجبور می شم که برم سراغ پارتیشن ریکاوری، ولی نمی دونم دقیقا چه بلایی سر هارد میاره. ترجیح می دم هرچی که لازم دارم رو موقتا یه جایی حفظ کنم.
[
۵ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۵۷ نوشت.
امشب بازم یه تجربه تلنگر زننده داشتم. نمی دونم والا.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۴۹ نوشت.
همون طور که استحضار دارید، یه آهنگ جدید نصب کردیم:
Rod Stewart
Have I told you lately that I love you
به قول رئیس: “ایفاد می گردد”
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۶ نوشت.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران – اصل بیست و پنجم
بازرسی و نرساندن نامه ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.
پاکتی که ubuntu توش بود، یه مهر گنده داره که نوشته: “اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مرکز و شرق تهران، امور نظارت و ارزشیابی، دفتر بازبینی اداره پست”. برداشت من از این مهر اینه که یه اداره عریض و طویل درست شده که هر نامه ای که خوشش میاد رو بررسی می کنه، “مگر به حکم قانون”.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۴۵ نوشت.
این UBUNTU Shipit واقعا عالیه. سه هفته نشد که سی دی رسید دم خونه. حالا اگه می خواستم داونلودش کنم با این سرعتا یه عمر طول می کشید.
ولی انگار خود سی دی یه ایرادی داره که موقع نصب، سر هشتاد درصد که می رسه به Configuring system locales کلا سیستم هنگ می کنه.
بدبختی داریما. گفتم اقلا تا بفهمم ویندوز چه مرگشه، کارامو با Openoffice راه بندازم.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۶ نوشت.
می دونی؟ گاهی به آدمایی که چیزای بدیهی رو نمی دونن و خنده دارترین سوالای دنیا رو می پرسن حسودیم می شه. یکی از ضعف های بزرگ من تو زندگی اینه که چیزایی که نمی دونم رو به زحمت می پرسم، یا اصلا بروز می دم که نمی دونم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۳۵ نوشت.
البته فعلا وبلاگ هایی که هاست مجزا ندارن مجبور نیستن خودشون رو ساماندهی کنن، ولی اگر اجباری بشه هم من ساماندهی بشو نیستم. همه می دونن که من از بچگی با هرگونه نظم و ساماندهی (به منظور راحت کردن کار) مشکل دارم، چه برسه به این مدل ساماندهی که اسم جدید سانسور و تفتیش باشه.
من این حق رو دارم که وبلاگ داشته باشم و هیچ کس حق نداره از من بخواد که ثبتش کنم. والسلام.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۲ نوشت.
یه هفته است که تو word نمی تونم فارسی بنویسم و تو بقیه برنامه ها با این که می تونم فارسی بنویسم، ولی alt+shift و ctrl+shift رفتارای غیرعادی دارن. به طرز خنده داری ویندوز تو safe mode هیچ مشکلی نداره ولی تو حالت عادی اینجوری می شه. منم هرچی می گردم نمی تونم اون مزخرفی که اجرا شدنش باعث همچین دردسری می شه رو پیدا کنم و دیگه دارم دیوونه می شم. کسی تجربه ای نداره؟
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۰۱ نوشت.
صدام طفلکی رو زود اعدام کردن. اگه دست من بود محال بود اعدامش کنم. می انداختمش زندان، صبح به صبح می رفتم با چماق می کوبیدم تو سرش. ظهرا می رفتم با آجر می کوبیدم تو کمرش. شبا هم می رفتم با لگد می زدم به فلان جاش. این وسط اگه وقت داشتم برنامه های مفرح دیگه ای هم براش پیاده می کردم که حوصله اش سر نره. به هر حال همین هم غنیمته. امیدوارم تک تک دیکتاتورهای دنیا و دور و بریاشون رو به نوبت آویزون از طناب ببینم.
پ.ن. نمی دونم چرا من از هر جا که می خوام فیلم جون کندن رفیقمون رو داونلود کنم، فیلتر شده.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۸:۵۵ نوشت.