شنبه، ۲۱ اکتبر ۲۰۰۶
من اصولا آدم دندون درد ندیده ای نیستم. آدم کم طاقتی هم نیستم. ولی این بلایی که هفته پیش سرم اومده بود، واقعا پدرم رو دراورد. کل دندونای طرف چپ دهنم درد می کرد و بیشتر وقتا دردش به گوش چپ و پشت سرم هم می رسید. حتی وقتی دراز می کشیدم، پای چپم پرش داشت! آخرش معلوم شد بابای دندونای طرف چپ، عصبش تحت فشار بوده و این بلا سرم اومده. خدا رو شکر بالاخره آقای دکتر زد عصب نابکار رو ناکار کرد و من رو از این بیچارگی نجات داد.
البته یه قرص هم نوشته که باید هر چهار ساعت، دوتا دونه اش رو بخورم. اول پرسید می خوای آمپولشو بنویسم، که دید من دارم عین طفلا معصوم نگاهش می کنم و برداشت قرص نوشت. حالا فهمیدم چه غلطی کردم. دیشب تا صبح کارم شده بود قرص خوردن، آب خوردن، دستشویی رفتن! الآنم وقتی راه می رم همش احساس می کنم از تو معده ام صدای شلپ شولوپ آب میاد. می ترسم اگه یه ذره کج بشم همه آبا از حلقم بزنه بیرون!
اینو آیدین در ساعت ۱۱:۱۱ نوشت.
۲ نظر به “”
اکتبر 21st, 2006 14:36
حالا میخوای من بیام چپه کنمت… (;
اکتبر 22nd, 2006 6:45
به من چه! آبا می ریزه رو خودت!