آخر نفهمیدیم این RHCP یعنی Right Hand Circularly Polarized یا Red Hot Chilli Pepers!!!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۷:۰۱ نوشت.
صبح تو فرودگاه دختره یه ساعت تو بغل پسره گریه کرد. بعد که دیگه پسره رفت تو، دختره فوری یه آینه از کیفش دراورد و مشغول چک کردن آرایشش شد!
[
۱۱ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۶:۵۹ نوشت.
ما یه دونه از اینا داشتیم که به دوهزار قطعه مساوی تقسیم شده بود. نوزده روز کامل وقت گرفت و همین پنج دقیقه پیش دوباره مرتب شد. توصیه من به جوانان این است که به این یه قلم پازل نزدیک نشن، چون وافعا سخت بود.
[
۹ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۴۴ نوشت.
یه ماجرایی می خوام تعریف کنم که هنوزم وقتی یادش می افتم حسرتش رو می خورم. هرچند که هیچ تاثیری تو زندگیم نداشته.
زمان دبستان هر کاغذ پاره ای که دستم می رسید، کافی بود توش چهارتا کلمه نوشته باشه که یه ساعت مشغول خوندنش بشم. اصلا مهم نبود چی نوشته، مهم این بود که یه چیزی نوشته. یه دفعه فکر کنم یه داستانی تو یه مجله ای خوندم که توضیح داده بود یه بابایی به اسم گاوس، از چه روشی مجموع اعداد 1 تا 100 رو حساب کرده. اصلا نمی دونم چقدر داستانش واقعی بود، ولی کلا جالب بود. روش هم در واقع همون فرمول مجموع جملات تصاعد حسابی بود. از این ماجرا یه سالی گذشت و امتحان ورودی سمپاد قبول شدم و رفتم برای مصاحبه. اون جا ازم پرسید مجموع 1 تا 10 رو زود حساب کن و بگو چقدر می شه. منم شروع کردم دونه دونه جمع کردن و دیدم که آقاهه داره یه جوری نگاه می کنه. بعد از این که مصاحبه تموم شد و اومدم بیرون، تازه یاد اون داستانی افتادم که خونده بودم. از اون موقع تا حالا که سیزده سال گذشته، هنوز دارم غصه می خورم!
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۵۸ نوشت.
I can’t live
If living is without you
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۱ نوشت.
موقع بررسی لایحه بودجه امسال، تو سلف نشسته بودیم و یه ابلهی که خودش رو کارشناس همه چیز از موسیقی گرفته تا اقتصاد می دونه، در حالی که حتی از مخابرات (که داره خیر سرش فوق لیسانسش رو می گیره) هم زیاد سر در نمیاره، می خواست به زور به ما ثابت کنه که این بودجه باعث کاهش تورم می شه. امروز باید وضعیت قیمت ها رو همچین بکوبی تو فرق سرش که دیگه نتونه از جاش بلند بشه.
مشکل این مملکت دقیقا اینه که هرکسی تو هر کاری که هیچ ربطی بهش نداره دخالت می کنه.
این بود نسخه آیدین کبیر برای رفع مشکلات کلان!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۴:۱۱ نوشت.
تاحالا کسی تونسته پسورد فایل های rar رو با حمله ای به جز brute force پیدا کنه؟ اگه جواب نه باشه من اصلا تعجب نمی کنم.
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۱۶ نوشت.
Ain’t no sunshine when she’s gone
It’s not warm when she’s away
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۶ نوشت.
با اجازه فرورتیش رضوانیه و ستون بومرنگ:
“بهتر است خودتان برای کودکتان قصه تعریف کنید. این جوری اگر بچه در طول روز کار بدی انجام داده، می توانید آن را در قصه مطرح کنید تا از چیزی که می شنود عبرت بگیرد:
«یکی بود… یکی نبود… یک پسربچه زشت و احمقی بود که یک روز ظهر وقتی مامانش خواب بود، رفت و موهای خواهر کوچکش را کشید و خواهرش هم دوساعت تمام ونگ زد و اعصاب مامان را داغون کرد. وقتی شب شد یک فرشته به اتاق پسر پررو آمد، او را تا می خورد کتک زد و از سقف اتاق آویزان کرد تا برای سایر پسرهای بی ادب و دیوانه، درس عبرت باشد…»”
[
۲ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۰:۴۶ نوشت.
اینم از آهنگ جدید. من اصولا ایتالیایی نیستم، ولی وقتی این آهنگ تو استادیوم برلین پخش می شه، چرا اینجا نشه؟!
[
۳ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۰ نوشت.
یارو چپ رفت، گفتین بازیکن مسلمان تیم ملی فرانسه. راست اومد، گفتین بازیکن مسلمان تیم ملی فرانسه. وقتی شاخ زد چرا ساکت شدین پس؟
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۵۲ نوشت.
بنده خراب کاری کردم به قبر رضاشاه کبیر و هفت پشتش که ایرانی ها رو با مفهوم نظام وظیفه اجباری آشنا کرد. نقطه سر خط.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۸ نوشت.
“کرم های خاکی در روابط جنسی خود موجوداتی بی قید و بند هستند.”
روزنامه شرق. 17 تیر 1385. صفحه 28 (دانش)
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۴۴ نوشت.
و اما به عنوان صحنه ای که به اندازه جیغ بی صدای مایکل کورلئونه روی پله های سالن اپرا داغون باشه، می شه از رقص پلاگیا با یه مرد دیگه جلوی چشم آنتونیو نام برد.
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۲۱:۲۶ نوشت.
فکر کنم منم عین تیم ملی ایران شدم که نمی تونه تمام بازی انرژی داشته باشه. امتحان اول عالی، امتحان دوم خوب، ولی امتحان سوم اصلا چنگی به دل نمی زد!
[
یک نظر]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۴ نوشت.
من دوست داشتم آلمان و پرتغال برسن به فینال. به همین مناسبت بازی شنبه از نظر من فینال حساب می شه و بقیه جام جهانی دیگه برام مهم نیست!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۵:۵۲ نوشت.
عصر داشت یه سری اشرار رو نشون می داد که دور شهر می چرخونن که عبرت ناظرین باشه. ورداشته بودن از گردن هر کدوم یه آفتابه پلاستیکی آویزون کرده بودن. خیلی صحنه خنده داری بود.
یه یارو دیگه هم بود که مسئول جهاد کشاورزی یه منطقه ای بود، داشت صحبت می کرد، گفت بودجه تفاکو نمی کنه!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۴۲ نوشت.
حالا من امروز منتظر یه ایمیل مهم نشستم. هر نیم ساعت یه بار آنلاین می شم و می بینم که یه نامه جدید اومده. بعد که می رم سراغ میل باکس معلوم می شه که بغل دستی عزیز دوران دبیرستان افتاده رو دور اسپم فرستادن برای تبلیغ کلاسای انرژی درمانی بی سروته اش. نمی دونم چه جوری این حرفا رو باور می کنه و به خورد مردم می ده. ضمنا نمی دونم بالاخره لیسانس الکترونیکش رو گرفت یا نه!
[
نظری نیست]
اينو آیدین در ساعت ۱۹:۳۹ نوشت.
حمید گریه نکن. باختن گریه نداره!
[
۴ نظر]
اينو آیدین در ساعت ۲۰:۴۱ نوشت.