سهشنبه، ۷ مارس ۲۰۰۶
هر شتری یه وجب مغازه خریده و یه کامپیوتر و یه دستگاه کپی گذاشته توش و اسم خودشو گذاشته دفتر فنی. دیسکت رو دادم به یارو می گم یه داکیومنت توش هست، پرینت بگیر. یه ساعت زور زده، بعد می گه این جا داکیومنت نیست، فقط یه فایل word هست! گفتم خب همون رو پرینت بگیر. بعد معلوم شد که یارو فونت نازنین نداره و تمام بساط بنده رو ریخته به هم. بعد که بهش به جاش B nazanin گذاشت که همه شماره صفحه ها رو به هم زد، وقتی هم اعتراض کردم، بهش برخورد و گفت: “یعنی شما می گی ما بعد از این همه سال، نازنین رو نمی شناسیم؟!”. آخرشم خودش رو کشت و نتونست پرینت بگیره چون پرینترش یه مرگی داشت و کار نمی کرد. بعدم من بدهکار آقا شدم که فایلم ایراد داشته! خیلی خودم رو کنترل کردم که موقع بیرون اومدن لیچار بارش نکنم.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۳۲ نوشت.