یکشنبه، ۱۵ ژانویه ۲۰۰۶
در راستای کیف سامسونت یادم افتاد یه پوریا بود که کیفش دزدگیر داشت و پهلوی شاهین، پشت سر من و سروش می نشست. یکی از فعالیت های لذت بخش زندگی این بود که سر کلاس صیامی یا ازبن، یواشکی در کیف این بنده خدا رو باز می کردیم و صدای آژیرش رو راه می انداختیم. بعد معلما حسابی دعواش می کردن. آی می خندیدیم.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۳۹ نوشت.