شنبه، ۱۷ دسامبر ۲۰۰۵
یه مهر زدن روی پیشونیامون که فارغ التحصیل فلان دبیرستان معتبر مفتخر(1) پایتخت شدیم(2). بعد ما رو با لگد انداختن قاطی همون آدمایی که هفت سال دور از اونا زندگی کرده بودیم. این جوری شد که دیگه هیچ کدوم نمی تونیم توی دنیای واقعی زندگی کنیم، همیشه بین اون چیزی که توی ذهنمون هست و اون چیزی که می بینیم کلی فاصله هست و ما دنیای ذهنی خودمون رو ترجیح می دیم.
دوست داشتی مثل بقیه آدما بودی؟
(1) دبیرستان معتبر مفتخری که وسط هرکدوم از کلاساش یه ستون داشت به این بزرگی.
(2) آدمای ممهوری که وزیر آموزش و پروش اعتقاد داره متدین نیستن و باید صادر بشن.
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۵۴ نوشت.
۲۹ نظر به “”
دسامبر 17th, 2005 17:48
من فکر کنم مشکل اصلي اينه که فکر ميکني(ين) با بقيه آدمها فرق داري.
دسامبر 17th, 2005 18:24
دقیقا با نظر آقای رامین موافقم.مشکل دقیقا همینه!یه جوری گفتی که ما رو انداختن قاطی همون آدمها که آدم فکر می کنه از فضا اومدین!قضیه اینه که توی اون هفت سال به شماها اعتماد به نفس زیادی تزریق شده که اشتباها خودتون رو چیزی ماورایی می دونین. کسی شما رو پیش بقیه ننداخته!به این فکر کنین که شما با همه اون امکاناتی که داشتین و همون چیزهایی که خودت می گی موقع کنکور مثل خیلی کس های دیگه ای که توی مدارس معمولی درس خوندن نتیجه گرفتین.این چی رو نشون می ده ؟
دسامبر 17th, 2005 18:48
هه هه!!! گویا شاکیان زیادند.
یاد نازیهای پس از جنگ میافتم که الان همه دارند بهشان میگویند “اشتباه کرده بودید و شما هیچ چیز بهتری هم نبودید” در حالی که خودشان زمانی به همین دلیل دیگران را سر میبریدند.
دسامبر 17th, 2005 18:57
به نظرم آمد یک چیز مهم را جا انداختم. راجع به همین مدارس پیشانیسفید است و دانشآموزاناش:
اگر این مدارس بهتر از مدارس دیگر عمل میکنند (که برخلاف سمن فکر میکنم واقعا تفاوت وجود دارد) هیچ افتخاری برای مسوولین مدرسه و سیستم نیست. با آن فیلترینگ قویای که داشتند مطمئنا درصد خوبی از بهترین دانشآموزان را جمع میکردند (نمیگویم در مدارس دیگر دانشآموز خوب نیست. تفاوت تنها در چگالی است) و خب، طبیعی است که اینکار یک عمر نتیجه بدهد. اتفاقا من فکر میکنم الزاما سیستم آموزشیی خیلی خوبی هم نداشتیم: حتی بد بود!
دسامبر 18th, 2005 4:55
من نگفتم این مدارس بهتر از بقیه عمل نمی کنن! جمله آخرم (یکی مونده به آخر!) این موضوع رو تصدیق می کنه.من فقط گفتم این که یه دسته می سازین که خودتون توش هستین و یه دسته دیگه که بقیه آدمها رو توشون می ذارین یه اشتباهه شاید ناشی از اعتماد به نفس زیادتون(که واقعا همه سمپادی ها زیادش رو دارن)راستی با این حرف سولوژن هم که اینجور مدارس خیلی هم هنر خاصی نمی کنن موافقم.حالا نه راجع به دقیقا این مدارس بلکه خیلی های دیگه که موقع ثبت نام هزار تا امتحان ورودی و شرط معدل و خیلی چیزای دیگه می ذارن و یه مشت بچه هایی که خودشون درس خون هستن رو بر می دارن و بعدا افتخارات اونها رو از خودشون می دونن!این هم خیلی باحاله!
دسامبر 18th, 2005 8:20
من هنوز حرف سمن را درست و حسابی نمیفهمم. به هر حال هر کسای در یک دستهای قرار دارد. باید انکار کنیم این را؟! موضوع این است که در این دسته قرار گرفتن باعث چه درخواستی شده است. آیا مثلا کسای گفته است حالا که من فلان مدرسه بودم باید نمرههای دانشگاهام را بهتر بدهید؟ یا مثلا کسای گفته است “ما باهوشها نباید با شما خنگها صحبت کنیم.”؟ من که چنین چیزی نگفتهام تا به حال و خیلیهای دیگر را میشناسم (و می دانم که میشناسی) که اینگونه نبودها
و یک سوال دیگر … این اعتماد به نفس زیاد کجا توی ذوقات زده است؟ من مطمئن نیستم فارغالتحصیلان سمپاد اعتماد به نفس زیاده از حد داشته باشند. حتی فکر میکنم گاهی اعتماد به نفسشان کم هم باشد. میتوانی مثال بیاوری که این اعتماد به نفس زیاده از حد بوده است؟ یعنی بیش از آن چیزی که دیگران ممکن است داشته باشند؟!
دسامبر 18th, 2005 8:44
شما هرچی می خاین همدیگه رو بزنین اما از این ایدین کته کله بوگندو نمی شه انتظار داشت بعد از حتی 5 سال بویی از آدمیت برده باشه….
خدایا توبه
دسامبر 18th, 2005 9:38
ببین سولوژن!قضیه سر اینه که نباید اینطور فکر بشه که کسانی که در این مدارس درس خوندن باهوش تر از بقیه ای بوده اند که بیرون از این مدارس بوده اند.همین و من تمام حرفم همین است.البته اینکه آنها باهوش بوده اند کاملا درست است ولی نه الزاما باهوش تر از همه! من خیلی های زیادی را می شناسم که در این مدارس به هزار و یک دلیل نبوده اند ولی خیلی باهوش تر از بعضی هایی هستند که در این مدارس بوده اند.پس این دسته بندی خیلی درستی نیست.اون جملاتی رو هم که گفتی من در طول این 5 سال از زبان خیلی از سمپادی ها که چند تاییشان هم از دوستانم هستند شنیده ام اتفاقا!(البته تا جایی که به من مربوط می شده جوابشان را هم داده ام!)و همین جسارتی که باعث می شه همچین حرفهایی (یا مشابه آنها) از زبانشون خارج بشه نتیجه همون اعتماد به نفسیه که استنباط کردی توی ذوقم زده! من منکر هوش آیدین یا هر سمپادی دیگری نیستم فقط این طور دسته بندی رو قبول ندارم.اینکه هرکسی توی یه دسته ای قرار می گیره درست ولی دسته سمپادی ها از نظر من جزئی از دسته بزرگتر باهوش هاست … و دلیلی نداره که احساس کنن الان قاطی “بقیه آدم ها” شدن!
دسامبر 18th, 2005 12:01
مساله این نیست که من یا ما واقعا با بقیه فرق داریم یا نه (هرچند که به جاش ادعا می کنم که توی توزیع گوسی ضریب هوشی، خیلی از اون قله میانگین فاصله دارم). حرف من این بود که وقتی یه مشت آدم (که نسبت به متوسط جامعه توی خیلی از موارد، جامعه همگون تری رو تشکیل می دن (همبستگی بالایی دارن)) رو کنار همدیگه نگه می دارن و هفت سال توی یه وضعیت ایزوله تربیت می کنن، بعد از تموم شدن این دوره، اونا دیگه نمی تونن به این راحتی خودشون رو با اون چیزی که واقعا توی جامعه وجود داره تطبیق بدن. با این که اون هفت سال از بهترین سالای عمرم بوده، هنوز نمی دونم که سیستم حق داشته این کار رو با آدما بکنه یا نه.
راستی! سمن می دونی که به نظر من نتیجه کنکور چی رو نشون می ده؟ نشون می ده که کنکور معیار سنجش درستی نیست.
دسامبر 18th, 2005 17:06
آهان حالا این شد یه چیزی! اینکه شما توی اون مدرسه در جمعی یکپارچه قرار داشتین که باهوش بودن رو قبول دارم و می تونم بفهمم که وقتی می گی از این وضعیت اومدین توی جامعه ای که یکپارچه نیست چه مشکلاتی ممکنه بوجود بیاد ولی نوشتت یه کم بوی خودبرتر بینی می داد به نظرم و واسه همین اینها رو گفتم.حالا شاید من برداشت بدی کردم.عجیب نیست البته چون خیلی های دیگه این حرفها رو مستقیم زدن.در مورد کنکور و اینکه سنجش درستی نیست کاملا موافقم ولی فعلا تنها معیاریه که وجود داره و می شه تا حدی انتظار داشت که آدمهایی که باهوش هستن و تحت آموزش های خاصی قرار می گیرن نتایج بهتری هم (به طور نسبی) کسب کنن.
دسامبر 18th, 2005 19:07
خب! واقعا فکر کنم مفیدترین کاربرد این بحث این باشد که رکورد کامنتهای آیدین شکسته شود! (:
من چیز زیادی ندارم بگویم جز اینکه من فقط در مورد متوسطها حرف میزنم. اینکه این متوسط خودبرتربین است یا نه، نمیتوانم مطمئن باشم که بیش از همان اندازهای که به طور متوسط برتر است خودبرتربین باشد. اما کل اینها زیاد که مهم نیست، نه؟! بعضی آدمها از بعضیهای دیگر خوششان نمیآید – صرفا همین! (:
دسامبر 18th, 2005 19:12
آيدين هفت سال باور کردي فرق داري اما فرق نداري با آدمها. ضريب هوشيات بالاتر است اما موضوع اين است که آدمها همهشان هوش نيست. چيزي که آنجا يادشان رفت بگويند اين بوده که توي گرفتاريها، دردها، مشکلات همان قدر شما ناراحت ميشويد که يک آدم غير درخشان.
من هم هميشه در مدرسهاي بودم که هزارتا امتحان ميگرفتند و فلان بهمان اما اسممان استعداد درخشان نبود و فکر کنم اين خيلي تاثير گذار بود که من زياد فکر نکنم با بقيه فرق دارم.
در مورد حرفهاي سمن هم من نه موافقام نه مخالف. بعضيهاشو قبول دارم بعضيها رو نه.(:
دسامبر 18th, 2005 19:36
آه راستي يک چيزي يادم رفت بگم، من اويل که وارد دانشگاه شدم هم فکر ميکردم با بقيه فرق دارم اما بعدا اين از بين رفت اما براي شماها (اکثريت دوستان من استعداد درخشاني هستند) اصلا اين موضوع فراموش نميشود. انگار يکجايي حک شده است.
دسامبر 18th, 2005 20:33
آقا میبخشین پیچ شمرون کدوم وره؟
دسامبر 18th, 2005 20:41
براي رامين و سمن -> من نميدونم تو چي ميگي و تو هم نميدوني من چي ميگم…
براي آيدين-> من نميدونم اونا چي ميگن ولي حرفاي تورو فكر ميكنم ميفهمم…
وقتي هفت سال تو رو يك جور خاصي مي فكرونند، درست زماني كه “من” تو شكل ميگيره، اونوقته كه هركاريش كني عوض نميشه.
نميدونم اين يك واعيت تلخه يا شيرين ولي هرچي كي هست الان داره منو رنج ميده و حتي بعضي وقتها وجود منو از اميد خالي ميكنه. شايد يك روز از انتخابي كه چند سال پيش انجام دادم پشيمون بشم ولي ديگه كاريش نميشه كرد… اين يك واقعيته!
دسامبر 19th, 2005 16:06
در مورد مثال در خواست شده به اعتماد به نفس زیادی بچه های سمپاد،یادم میاد که نیومده به دانشگاه نقشه های قلمبه قلمبه علمی می کشیدند که البته در دید اول مفید و خیلی هم خوب بنظر میاد ولی وقتی دنبالشو می گرفتی می دیدی بیشتر از اینکه به خود اون قضیه و نقشه علمی توجه بشه،متفاوت بودن خودشون ازبقیه مورد توجه بوده و اکثراواسه همینم بی جواب می موند..ولی در کل به نظر من اعتماد به نفس زیاد داشتن بهتر از بی اعتماد به نفسیه
دسامبر 19th, 2005 21:06
هه هه! (:
من فکر کنم آیدین -در بهترین حالت- یک واقعیت را بیان کرد که البته من کاملا با آن موافق نیستم. شاید هم باشم. فرقی نمیکند! اگر شخصی آمد و گفت “من با شما فرق دارم” میتوان خرخرهاش را جوید، اما اگر آمد و گفت “ما را جوری بزرگ کردند که انگار فرق داریم”، بهتر است خرخرهاش برای خودش بماند. (:
با حرف رامین موافقام که آدم همهاش هوش نیست. بهتر بگویم مشکل از این است که هوشای که مدارس تیزهوشان را میسازد نه همهی آنچه به عنوان هوش میتوان در نظر گرفت (مثلا توانمندی در برقراری روابط اجتماعی) است و نه همهی آنچه برای انسان بودن کافی است.
دسامبر 19th, 2005 21:11
من فکر کنم دیگران خیلی روی بچههای سمپاد حساس بودند. فکر هم نکنم خیلی تقصیر خود بچههای سمپاد بود یا حتی مدارسشان. کمتر کسای لیلی به لالایمان میگذاشت در مدرسه. کسای نمیگفت شما بهتر از بقیه هستید و باید به بقیه مثل خنگها نگاه کنید. احساس خوبی داشتم از اینکه به فلان مدرسه میرفتم اما هیچ حس خوبی نداشتم که مثلا وقتی میرفتم به فلان مهمانی همه دور و بر آدم جمع میشدند و مرا به بچههایشان نشان میدادند. یادم میآید … هاها! بعدا خاطرهها را در وبلاگام مینویسم. خلاصهاش اینکه با هم دیگه دوست باشیم، شادی کنیم، تفریح کنیم، به جان الفنون هالهای نژاد هم دعا کنیم، دوستهایمان را از از هر دو نژاد انتخاب کنیم.
آیدین! خیلی کامنتهایات پربار شدها! امیدوارم نگویی به بند کفشام!
دسامبر 20th, 2005 1:02
سولوژن عزیز ! اینجا من (و فکر کنم بقیه دوستان هم) با کسی هرگز دشمنی ندارم و از همینجا اعلام می کنم تا به حال از کسی صرفا به خاطر سمپادی بودنش بدم نیامده!!!!!!!!!!!!(عجیبه که باید اینها رو توضیح بدم).بسیاری از همین سمپادی هایی که می گویم-از جمله خود آیدین- از دوستان خوب من هستند و این بحث ها هیچ ربطی به دشمنی و خرخره جویدن و از این حرفها نداشت!تعجب کردم از حرفت! دوستان اگر خرخره کسی جویده شده !!!من از همینجا اعلام می کنم که من نجویدم !!! ثحبتی را آیدین مطرح کرد من به شخصه و بقیه دوستان هم نظر خودمان را ابراز کردیم همین!
دسامبر 20th, 2005 5:02
نه! کسای خرخرهی مرا نجویده در این کامنتها! بگذریم … من فکر کنم این محیط تکست دارد زیادی سوء تفاهم ایجاد میکند. (:
دسامبر 20th, 2005 14:54
فکر کنم 80 درصد دوستان صميمي من سمپادي هستند و عزيز اصل کاري هم که سمپادي است(; … بعضي وقتها فکر ميکنم لابد خودم هم بايد سمپادي ميبودم((: به هر حال لابد شما يه فرقهايي با بقيه داريد مگر نه من با شماها دوست نبودم((:
اما من بازهم نظرم را تکرار ميکنم، فرق داشتن که داريد، اما نه در همه چيز. در آن چيزهايي که براي آدميزاد مساله ساز است مثل بقيه هستيد. چون همه انسانايم.(:
دسامبر 20th, 2005 15:04
من با حرفهای سولوژن با قسمتهای خیلی زیادی اش موافق ام!
آیدین! من هیچ وقت مثل تو اینقدر شک نداشتم به اینکه آیا اونجا بودن خوب بوده یا نه! چون به نظرم اونجا خیلی چیزها یاد گرفتیم (بر عکس اینکه همه فکر می کنن اونجا فقط درس های خفن یاد می دادند و فقط درس می خوندیم و اعتماد به نفس زیادی تزریق می کردند..)
اینکه کنکور چی کار کرد و چی شد و کی کجا رفت و بقیه مثل ما شدن هم به نظر من اصلا دلیل جالبی نیست . نمی دونم چرا هر وقت حرف از هوش می شه همه یاد کنکور و درس می افتن؟؟!! به نظرم هوش چیزی ورای اینه و معیار های سنجش دیگه ای داره…اینکه چطور فکر می کنی…چطور در شرایط مختلف بتونی مساله هایی که برات به وجود می آد رو حل کنی ..اینکه تا چه حد قابلیت تطبیق با محیط اطراف ات رو داری و می تونی شرایط رو درک کنی و به نفع خودت عوض کنی …چطور رابطه برقرار کنی و روابط اجتماعی ات رو سامان بدی..و خیلی پارامتر های دیگه.
به نظرم من مهمترین تفاوت اونجا با مدارس دیگه این بود که به خیلی از این پارامترها توجه داشتن و خیلی از این چیز ها رو به ما گوشزد کردن. تنها چیزی که نگفتن این بود که بعد از این 7 سال وارد جامعه ای می شین که این چیز ها رو نمی دونن و رشد ندادن…(نه اینکه نمی تونن بدونن)و اینکه تا پاتون رو بیرون بذارین می خوان یه جور دیگه نگاهتون کنن! که به نظرم این 5 سال به من ثابت کرد که لزومی هم نداشت بگن چون با ابزاری که داشتیم دیگه بلد بودیم خودمون رو تطبیق بدیم…و با نگاه به بچه های سمپاد می بینم که این مساله رو هم خوب حل کردن!
دسامبر 20th, 2005 15:09
من همه يه چيزي بگم؟ بعد از 7 سال شما وارد دانشگاه شديد و ديگه مدرسه نبود. اينکه وارد يک محيطي شديد که آدمهاي سادهتر از شما در آن بودند نه فقط براي شما رخ داد بلکه براي اکثريت بچههايي که سال اول وارد دانشگاه ميشوند رخ ميده. شما اين را با تفاوتهايي که داشتين جمع ميکنيد و يکجا ميبينيد. اما براي من اينطور نبود. اصلا به ما نميگفتن سمپادي که فکر کنيم با بقيه فرقي داريم(: (يعني اصلا اسم خاصي نداشتيم و به طبقه خاصي از جامعه منسوبمان نکرده بودند. قرار دادن يک label يا يک شعار وجه تمايز يک گروه اجتماعي از ديگران است. اين رو آنهايي که تجمعات اعتراضي انجام ميدن خوب ميدند. label خيلي مهمه از نظر روحي)
دسامبر 20th, 2005 19:48
از هرچه بگذریم سخن عمه پری خوشتر است! راستی عمه ات چی شد؟
دسامبر 25th, 2005 20:23
۱-من با مهسا موافقام کلا! (:
۲-رامین هم پسر خوبی است.
۳-آیدین! کیف میکنی رکورد تعداد کامنتهایات را شکاندیم؟! پورسانت من فراموش مشود.
دسامبر 25th, 2005 21:49
آره آيدين من هم که بحث را با کامنتام شروع کردم پورسانت بالاتري بايد داشته باشم(:
دسامبر 30th, 2005 18:16
اون ستون ها که عالی بود!!
ژانویه 8th, 2006 12:00
از اون ستونها تو فرزانگان هم بود ! در ضمن گرچه من دیر رسیدم ولی من هم با سولوژن موافقم !!!!
مارس 6th, 2010 14:46
چقدر اینجا بوی بدی می یاد