یکشنبه، ۱۱ دسامبر ۲۰۰۵
به جرات می گم بهنام فخرجهانی یکی از شیطون ترین، حاضرجواب ترین، پر جنب و جوش ترین آدمایی بوده که تو زندگیم دیدم. جلسه اول کلاس ساعتی، همه خودشون رو معرفی می کردن. وقتی نوبت بهنام شد، بعد از این که ساعتی راجب نسبتش با اون دوتا فخرجهانی دیگه سوال کرد، بهش گفت: “good name and good family name”
“ای بابا! آقای فخرجهانی! نشد که!” شده بود تکیه کلام قادر. جلسه ای بیست بار تکرار می کرد. روزی که گفتن باید هرچی روی میزاتون نوشتین پاک کنین، چون کار میز بهنام از این حرفا گذشته بود، میز رو برد توی حیاط و با قلم مو رنگش کرد. اون میز تا چهار سال بعد مثل گاوپیشونی سفید بود. دفعه آخری که دیدمش سخنرانی روز دانشجوی خاتمی، سال 79 بود. توی سالن به اون شلوغی از سر و کول ما بالا رفت و آخرش یه میله ای بالای دیوار پیدا کرد و تا آخر سخنرانی ازش آویزون موند.
دیگه ازش خبر نداشتم تا این که یه sms رسید دستم: “بهنام تو ژاپن تصادف کرده. کشته شده.”
دوست صمیمی یا نزدیکم نبود، ولی دلم براش تنگ می شه. از دسته آدمایی بود که وجودشون برای دنیا لازمه.
Indian, Indian what did you die for?
Indian says, nothing at all.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۵۶ نوشت.
۲ نظر به “”
دسامبر 14th, 2005 5:51
mordane behnam mano ham kheili daghun kard..chon behnam az kasaayi bud ke ba sheytanatha o jonbo jushe ziadesh,budanesho tu zehne hame hak mikard.bavar kardane nabudane kasi ke moddati az omramo ba jokehaash khandidam o o ba sheytanathash shad shodam o ba azyathash lajam darumade,baram sakht bud..vaghti bud budanesho tu zehn o fekr o shadi o ghame hame hak karde bud…khoda biamorzatesh
آوریل 5th, 2010 20:40
behnam pesar amooom bood rohesh shad are kheyli sheytoon bood yadame bache ke boodim az tehran oomade boodan tabriz dashtim baham docharkhesavari mikardim ke yeho behnam az pellehaye hayatemoon oftad payin va bordimesh saresh bakhye zadim 5-6 sal bishtar nadashtim albate behnam az man koochiktar bood kheyli sar besare ham mizashtim yadesh bekheyr behname azizam rohat shad va dar aramesh