چهارشنبه، ۳۰ مارس ۲۰۰۵
– اما منی که این بالا هستم، شاشم خیلی بلندتر از مال دیگران است!
جمله چندان پرمعنایی نبود، اما دیگر جایی برای بگومگو نمی گذاشت.
از پیرامون دروازه صدای قهقهه ولگردان بلند شد، انگار جمله را شنیده بودند. اسب پس رفت، بارون روندو دهانه او را کشید و خود را درون شنل پیچید، گویی می خواست برود. اما برگشت، دستش را از لای شنل بیرون آورد و آسمان را نشان داد که ناگهان ابری سیاه آن را پوشانده بود، و فریاد زد:
– مواظب باش پسرم، آن بالا کسی هست که می تواند روی همه ما بشاشد!
ایتالو کالوینو – بارون درخت نشین
یک نظر به “”
مارس 30th, 2005 10:07
مي خواستييم قرار بزاريم وب لاگتو به گند بكشيم خودت مثل اينكه داري جاي ما عمل مي كني…