جمعه، ۱۱ فوریه ۲۰۰۵
این پرنس چارلز و اون خانومه هم ماجراشون جالبه ها. اولش سی و خورده ای سال پیش با هم آشنا شدن. بعد که چارلز رفته بوده سربازی، خانومه عروسی کرده. بعد با وجود این، بازم با هم رابطه داشتن! بعد ملکه دیده داره آبروریزی می شه، فوری دایانا رو بسته به چارلز. ولیعهد بیچاره هم که دلش جای دیگه ای گیر بوده، همچنان به رابطه اش با این خانومه (که انگار اینم دلش گیر بوده) ادامه داده. بعد دایانا گفته اگه قراره هوو داشته باشم، ترجیح می دم شوهر نداشته باشم. بعد خانومه هم از شوهرش طلاق گرفته و اومده پیش پرنس چارلز خودمون. یه ده سالی هم همینجوری محض تنوع با هم رابطه داشتن، تا اینکه از بس مردم پشت سرشون حرف در اورده بودن، بالاخره تصمیم گرفتن با هم ازدواج کنن. به این می گن عشق واقعی. سی سال باهمه مشکلات ساختن و همدیگه رو فراموش نکردن تا آخرش به هم رسیدن. فقط طفلکیا الآن که به هم رسیدن، دیگه نمی تونن جوونی کنن و باید همش مواظب عصا و عینک ته استکانی و دندون مصنوعیشون باشن.
بعدشم بین خودمون باشه، من فکر می کنم اگه مرد ماجرا هر کس دیگه ای به جز ولیعهد بریتانیای کبیر بود، نه خانوم پارکر و نه هیچ خانوم دیگه ای، این همه سال منتظرش نمی موند.
اینو آیدین در ساعت ۱۹:۴۲ نوشت.