یکشنبه، ۲۳ ژانویه ۲۰۰۵
سه سال و دو سه روز پیش تو انجمن علمی نشسته بودیم. دبیر که سولو باشه، از من که یه کارمند جزء بودم پرسید که تا حالا وبلاگ دیدی؟ منم گفتم آره یکی دوماه پیش یه دونه(!) دیدم ولی به نظرم چیز جالبی نبود. گفت حالا اینایی که من می گم رو برو بخون، بعد نظرت رو بگو. بعد معلوم شد که خودش سه چهار روزه یکی از همین اسمشو نبر ها راه انداخته و داره تند تند توش مطلب می نویسه. خلاصه اینجوری شد که ما هم شروع کردیم به لاگیدن. امان از رفیق بد و ذغال خوب و اراده ضعیف. امروز شد سه سال. سه سال پرت و پلا گفتم و هنوز بیشتر حرفام مونده! ظاهرا هدف خاصی دنبال نمی کنم، مگر نوشتن هرچی که دوست دارم. البته اوایل خیلی بی پرواتر بودم، ولی الآن هر حرفی رو چندبار دوره می کنم که مبادا کسی ناراحت بشه. ولی بازم خوبه، دوستش دارم این یه وجب وبلاگ رو.
البته همه پست ها مال خودم نیست. حدود چهل تاش کار یه نفر دیگه اس که باید از اونم تشکر کرد. ولی به نظرم تلاش خودم هم خیلی قابل تقدیر بوده. (تواضعش کشته منو!!)
تهیه شده در واحد مرکزی تراوشات
زمستان هشتاد و سه
با تشکر از خانواده محترم رجبی!
اینو آیدین در ساعت ۱۸:۰۴ نوشت.
۱۰ نظر به “”
ژانویه 23rd, 2005 20:28
to nabeghe’ee barikalla to toopi
to gerdi
mesle shekamet;)
ژانویه 23rd, 2005 21:06
مبروک باشدا!
ژانویه 23rd, 2005 21:11
مبارک باشه پسر… بعضی وقتا به این ثباتت فکر کردم… نتایجش هم جالب بود;)… به هر حال سه سال چرت و پرت گویی, کم نیست… مبروک
ژانویه 24th, 2005 17:10
من هم تبریک می گم . همین قدر که بعد از سه سال لاگیدن(!) هنوز می گی کل حرف داری که بگی خودش خیلی حرفه .
ژانویه 24th, 2005 18:39
عید شما هم مبارک به پای هم پیر شید
ژانویه 24th, 2005 19:50
این عادتم بد چیزیها. آدرس وب لاگتو کم کرده بودم. نمی خوام تعریف کنما. چون نه نو اهلشی نه من اما عادت کردم به خوندن نوشته هات که خیلی ساده اما جالب و گاهی مهمند. نکته های ریزی که کمتر کسی بهشون دقت می کنه… در هر حال گیرش وردم و حالا این جام برم بخونم نوشته هاتو تا ته.
ژانویه 24th, 2005 20:11
!! Taghdim Baraye Arze Tabrik
ژانویه 24th, 2005 20:50
اااااااااا سه سال شد؟ چقدر زود…مبارک باشه.سبک نوشتنت جالبه و ساده.شاید واسه همینه که سه سال خوندیم نفهمیدیم و خسته نشدیم.جالبه!بازم تبریک
ژانویه 24th, 2005 22:56
اااااااااا سه سال شد؟ چقدر زود…مبارک باشه.سبک نوشتنت جالبه و ساده.شاید واسه همینه که سه سال خوندیم_ و نفهمیدیم چی می گی و _ خسته نشدیم.جالبه!بازم تبریک
ژانویه 25th, 2005 5:03
هممم … پير شديم رفتها!!! يادته چه جوان بوديم!