مشغولیات

زندگى، خود مشغولیتی عظیم است!




شعار هفته

Many subsystems in data communication systems work best with random bit sequences.

K. Sam Shanmugam


 
 
آیدین كبیر در یک نگاه

اسم: آیدین خان
تاریخ تولد: ۱۸ دی ۱۳۶۱
قد: ۱۷۷
وزن: داره می رسه به صد
رنگ چشم: قهوه‌ای تیره
رنگ مو: همون
تماس: ایمیل

اینم یه تیریپ عارفانه، ابلهانه از آیدین كبیر


بالا
 
آرشیو

بالا

نظريات عارفانه،
يادداشتهای ابلهانه

تراوشات ذهنی آیدین كبیر
 

یکشنبه، ۵ دسامبر ۲۰۰۴     

از روزی که یه دونه از این پنج تومنی جدیدا (که اندازه یه قرونی قدیمیا شده) گرفتم، یه چیزایی یادم میاد که نگو.
اوایل مهر اون سالی که اول دبستان بودم. خوندن رو قبل از مدرسه بلد بودم. پنج تومن پول داشتم (اون وقتا ثروتی بود برای خودش). جلوی بوفه مدرسه که فروشنده اش همون بابای مدرسه بود (جالبه که قیافه اش هنوز یادمه) روی پنجه پاهام وایستاده بودم و داشتم لیست اقلام موجود و قیمت هاشون رو از روی دیوار می خوندم. می خواستم ببینم با این پنج تومن چی می تونم بخورم. اون وقتا هنوز مثل الآن نشده بودم که دخل و خرج برام مهم باشه، می خواستم همه پولم رو خرج کنم. ولی مشکلم این بود که قیمتها رو به ریال نوشته بود و من هیچ نظری نداشتم که ریال رو چه جوری باید به تومن تبدیل کرد. جالبه که حتی روی پنج تومنی رو نگاه نکرده بودم که ببینم نوشته پنجاه ریال. خلاصه یه چند دقیقه ای زل زدم به قیمت ها و نفهمیدم چی می تونم بخورم. آخرش سرمو انداختم پایین و راهمو کشیدم و رفتم و هیچی هم نخوردم. (آخی، بمیرم برای مظلومیت این بچه. یادم باشه وقتی خواستم فیلم اشک آور بسازم، این صحنه رو حتما توش بیارم). حالا که اینا رو گفتم یاد مزه ساندویچ های بوفه افتادم. با نون ساندویچی هایی که از وقتی نون فرانسوی اومده، دیگه پیدا نمی شن. با سوسیس هایی که انگار قسمت اعظمش آرد بود. همین. نه سس، نه خیارشور، نه گوجه.
عجب بچگی ای داشتیم ما. بچه های این دوره زمونه خیلی از لذت های مارو هیچ وقت درک نمی کنن.
خیلی از موضوع دور شدم.
انگار همین دیروز بود که تازه سکه ده تومنی اومده بود. چهارم دبستان بودیم. یادمه به خاطر همین ده تومنیا، با حمید دعوام شد و کار به کتک کاری کشید. چون نمی دونم چرا خیال می کردم وقتی سکه ده تومنی داشته باشیم، معنیش اینه که ارزش پول مملکت بالا رفته، ولی حمید می گفت ارزش پول پایین اومده. (نه توروخدا. الآن کدوم بچه چهارم دبستانی رو می شناسین که اصلا از اقتصاد سر در بیاره یا این چیزا براش مهم باشه؟!)
اول راهنمایی بودیم. ژولی یه دونه بیست و پنج تومنی اورده بود و تو راهروی طبقه دوم، جلوی دپارتمان معارف (این دپارتمان ها هم اختراع آقای ابوترابی بود. یادش بخیر) معرکه گرفته بود. سکه رو به هیچ کس نمی داد. فقط باید کف دستش نگاه می کردیم و ذوق می کردیم. ژولی همیشه می خندید. ولی وقتایی که واقعا خوشحال بود، قیافه اش دیدنی بود. اون روز هم از همون قیافه ها داشت. هنوز یادمه. (یه بار دیگه هم یادمه که برای افتتاح کانال سه، همینقدر ذوق زده شده بود. فکرشو بکنین. کانال سه! الآن چقدر خنده دار به نظر میاد که یه تلویزیونی فقط دوتا کانال داشته باشه. این دوتا کانال هم تنها برنامه بدرد بخورشون، دیدنیها باشه. یعنی یک ساعت در هفته. تازه تبلیغ پفک و ماکارونی هم توی تلویزیون نباشه. عوضش سه تا شخصیت کارتونی باشن که وسط برنامه ها، ده ثانیه پیداشون بشه و دلقک بازی دربیارن).
سوم راهنمایی بودیم. صد ببو سکه های بیست و پنج تومنی رو جمع می کرد و می فروخت به داداشش. دونه ای سی تومن!
خیلی وقت بود که سکه جدیدی نیومده بود که بتونیم چندسال بعدش یاد خاطره اومدنش بیفتیم و منگ بشیم.

اینو آیدین در ساعت ۲۰:۱۳ نوشت.



۲ نظر به “”
  1. Babak گفته:

    agha salam… khondam weblogeto khiely hal kardam …
    baba arzoon mifrokhte :)) man khodam 1 done 25 tomani kharidam 50 tooman :))
    bazam miam inja 😀
    felan bye

  2. hamid گفته:

    sallam…aydin khaan mataalebet kheyli baahaale…vali in moredo ke didam yaade ye khatereye baahaal oftaadam…man sare inke 10 tomani sekkas yaa eskenaas baa moallememoon(class dovvom) kolli bahsam shod:))

پاسخی بنویسید


 

مطالب اخیر

نظرات اخیر

© TGEIK نظریات عارفانه، یادداشتهای ابلهانه 2024 - 2002