پنجشنبه، ۲ دسامبر ۲۰۰۴
هیچی نمی تونست اینقدر بهم انرژی بده. یه پسری که توی ایستگاه میدون حر سوار شده بود، توی توپخونه سر صحبت رو باز کرد و معلوم شد از بچه های مدرسه خودمون بوده. شیش دوره از ما کوچیک تر. یه ساعتی خاطره های من و زندگی روزمره اون پسره، روی هم منطبق شده بود.
اینو آیدین در ساعت ۱۶:۴۸ نوشت.