جمعه، ۲۶ نوامبر ۲۰۰۴
درراستای اینکه اصولا خیلی خودآزارم، تو این هوا سرمو انداختم پایین و رفتم استخر روباز! این یکی دیگه ناجی غریقش با کفش و شلوار و کاپشن و کلاه بافتنی بود و دم در نشسته بود و فقط می پرسید که شنا بلدی یا نه! بعدم نمی دونم چه مرضی گرفتم که وقتی از آب بیرون میام، دیافراگم محترم یه چند دقیقه ای از کار می افته! آخر شب هم که به خاطر مراسم تصادف کنون و جنازه کشون، یه ساعت تو ترافیک گیر کردم. مردم دوتا خط بزرگراه رو بسته بودن و ماشینا رو پارک کرده بودن و رفته بودن جنازه ببینن. خیلی ملت باحالی هستیم که اینقدر عشق جنازه داریم.
اینو آیدین در ساعت ۲۲:۰۸ نوشت.
۲ نظر به “”
نوامبر 27th, 2004 6:11
نه خدایی با این یکی دیگه خیلی حال کردم . یک مدت همش میامدم فقط میخوندم ولی نظر نمیدادم . ولی این خودآزاری خیلی جالب بود . ادامه بده . موفق میشی .
نوامبر 27th, 2004 16:40
salam
webloge jalebie
be man ham sar bezan
http://www.kajbil.persianblog.com